shot8 (فرشته ی مهربون)

2.7K 410 187
                                    

از آسانسور بیرون اومدنو داخل پارکینگ شدن.

نگهبان قبلا ماشین جیمین آماده کرده بود با تعظیم کوتاهی سوییچ دستش دادو بعد ازش خدافظی کرد.

ت:میگم بهتر نیست از فردا هر کدوم جدا بیایم سرکار؟

+برای چی؟

ت:خب کدوم رئیسی هر روز کارمندشو میرسونه شرکت؟

+رئیسی که با دوست پسرش توی یه شرکت کار میکنه.
خندید و سوار ماشین شد.

تهیونگم خنده ش گرفت:یه چیزی بگم؟اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر خفن باشی...

+اوه الان داری اعتراف میکنی دوست پسرت یه آدم باحال و خفته.

ت:پررو نشو نگفتم باحالی فقط گفتم خفنی...واقعا شرکت بزرگیه...تازه من فقط یه طبقه شو دیدم.

+موافقی بریم رستوران؟

ت:نه نمیخواد چرا خودمونو به غذای بیرون عادت بدیم.خودمون میریم خونه یه چیزی درست میکنیم.

+باشه هر چی عشقم بگه.

گفتن این کلمه براش سخت بود ولی هر طور بود از دهنش خارجش کرد. میخواست کم کم تهیونگ عادت بده...اون واقعا عاشق تهیونگ شده بود ولی از احساس تهیونگ نسبت به خودش مطمئن نبود.

تهیونگ با دهنی باز برگشت سمت جیمین:الان چی گفتی؟

شونه ای بالا انداخت و خودشو خونسرد نشون داد:چی گفتم؟...آهان منظورت عشقم بود....خوب مگه چیه؟

تهیونگ حرفی نزدو سرشو به سمت پنجره برگردوند.

+قبلا بهت از احساسم گفته بودم، ولی وقتی امروز سوزی نگاهت کردو من عصبی شدم، وقتی توی شرکت دلم برات تنگ شد و همش میخواستم پیشم باشی مطمئن شدم اشتباه نمیکردم.

تهیونگ سرشو برگردوند:آخه چطور ممکنه ما مدت زیادی نیست که با همیم.

+ به عشق توی نگاه اول باور داری؟ من الان دیگه دارم.

تهیونگ صورتشو نزدیک صورت جیمین کرد:یعنی میخوای بگی تو توی یه نگاه عاشق من شدی....

+نچ نچ نچ آقای کیم الان فیلمت در حالیکه میخواستی رئیستو ببوسی توسط دوربینای پارکینگ گرفته شد.

تهیونگ با ترس سرشو عقب برد.
ت:راست میگی؟

جیمین در حالیکه میخندید ماشین روشن کرد:کاریه که شده.

ت:من کی خواستم ببوسمت؟

+اِ نمیخواستی؟پس من چرا فکر کردم میخوای ببوسیم.
فکر کردم از اینکه فهمیدی دوست پسرت عاشقت شده هیجان زده شدی.

تهیونگ دستاشو دو طرف گوشش گذاشت و با صدای نسبتا بلندی گفت:جیمین بس کن وگرنه پیاده میشم....لطفا اینقدر تکرارش نکن....

(Forced marriage)ازدواج اجباری | MinvDonde viven las historias. Descúbrelo ahora