shot5(اولین بوسه)

3.5K 470 323
                                    


نزدیکای غروب به خونشون رسیدند.

جیمین خسته از دوچرخه سواری طولانی خودشو روی مبل پرت کرد:وای باسنم درد میکنه حتما حسابی سرخ شده....

تهیونگ یکم شوکه شد ولی به روی خودش نیاورد، با خودش گفت:این چرا اینقدر رکه....

_من میرم یه دوش بگیرم...
جیمین همینطور که روی مبل ولو بود گفت :باشه....فقط شام چی بخوریم؟

_نمیدونم یه چیز حاضری ....ابنقدر هله هوله خوردیم من اصلا احساس گرسنگی نمیکنم...

به طرف اتاق رفت تا حولشو برداره.
یکربع بعد از حموم بیرون اومد.

با همون حوله داخل سالن شد، به طرف آشپزخونه رفت تا آب بخوره...

جیمین داشت اخبار گوش میکرد با صدای در یخچال سمت ته برگشت...

یهویی تهیونگ توی اون وضع دید.

موهای خیسش روی صورتش ریخته بود، یقه ی حولش کمی باز بودو سینه سفیدش کاملا تو چشم بود، کمی پایین تر پاهای برهنش خودنمایی میکرد، آب گلوشو قورت دادو سرشو به سمت تلوزیون برگردوند..

تاره این وجه سکسی تهیونگ رو دیده بود.توی این دو روزی که با هم بودن اصلا توجه نکرده بود تهیونگ تا چه حد میتونه سکسی و جذاب باشه....

به فکرای توی سرش لعنتی فرستادو سعی کرد دوباره تمرکزش رو به اخبار بده.

تهیونگ بی خیال و بدون اینکه بدونه چی به روز جیمین آورده از کنارش رد شدو به سمت اتاق رفت.

جیمین برای شام سوپ سبزیجات گذاشته بود که خیلی سریع آماده شد.

شام رو توی سکوت خوردند.

_ممنون واقعا عالی بود...تو که گفتی زیاد آشپزی بلد نیستی ولی سوپ خیلی خوشمزه بود.

+واقعا!!!!نوش جان
_ظرفا رو من میشورم...
+باشه ممنون.

تهیونگ مشغول شستن ظرفا بود.داشت آخرین ظرف رو که لیوان آبش بود میشست که یهویی لیوان ازدستش افتاد و شکست.

صدای شکستن لیوان بلند شد.

تهیونگ خم شد و با دستش مشغول برداشتن تیکه های بزرگ شیشه بود.

جیمین نگران وارد آشپزخونه شد.
+چی شد؟

_هیچی...ببخش ترسیدی؟لیوان بود...الان جمش میکنم.
یه تیکه کوچیک از شیشه باعث بریده شدن انگشت تهیونگ شد...
_آخ...

+جیمین سریع به سمتش اومد:آخه بچه جون کی با دستش شیشه جمع میکنه خطرناکه...

_چیزی نشد،فقط یه خراش کوچیکه...

جیمین تهیونگ بلند کردو روی صندلی نشوند:همینجا بمون تا بیام.

به سمت دستشویی رفت و از توی کمد جعبه کمک های اولیه رو آورد.

(Forced marriage)ازدواج اجباری | MinvOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz