Chapter 7: Passenger

1.6K 347 125
                                    

 
Chapter 1: Azure star
بخش اول: ستاره‌ی لاجوردی
Part 7: Passenger
قسمت هفتم: مسافر
 
" با بررسی کامل ماموران آکادمی و همینطور پیگیری سازمان ناسا متوجه شدیم که این سنگ هیچ بافت غیر زمینی یا خاصی نداشته و تنها از الیاف کربن ساخته شده، بعد از یک روز تحقیقات کامل تمامی تیم های حاضر در غرب مصر، پس از جدا سازی بخشی از بافت سنگ به کشور خود بازگشتند تا تحقیقات خود را در سازمان های لازم ادامه دهند از این رو... "

_ بازم دارن مخفیش میکنن؟
با صدای جیمین رادیو رو خاموش کرد، به سمتش برگشت و بدون حرف بهش خیره شد، یک ساعتی بود که حرکتشون به سمت فرودگاه رو آغاز کرده بودن و جو عجیبی ماشین رو گرفته بود.

تمامی ماموران با خودرو های سازمان در حال بازگشت به لندن بودن.
جیمین که هنوز از ماموران آکادمی به حساب نمیومد و تمام وسایلش هم توسط هوسوک توقیف شده بود، چاره ای جز همسفر شدن با تهیونگ رو نداشت.
_ تو حالت بهتره؟

خوب نبود، هنوز هم گوشش تیر میکشید، مطمئن بود آسیب جدی و بدی بهش وارد شده اما توی این موقعیت، انقدر همه چیز آشفته بود که ترجیح میداد تا رسیدن به آکادمی صبر کنه.

_ صداتون رو گنگ میشنوم، ولی متوجه حرفهاتون میشم، واقعا شانس آوردین که سریع گوشی های محافظ رو روی گوشتون گذاشتین.

_ اون صدا انقدر بلند بوده که اگر ادامه پیدا میکرد احتمالا دچار پارگی رگهای عصبی بینایی و شنواییت میشد، به محض رسیدن به سازمان میفرستمت به بخش پزشکی.

سرش رو تکون داد و از پنجره به بیرون خیره شد، ساعت هشت صبح بود و کویر به استقبال پرتو های داغ خورشیدیش میرفت.

تمامی رسانه ها روی اتفاقی که افتاده بود سرپوش گذاشته بودن تا مردم با شنیدن خبر فرازمینی ها دچار رعب و ترس نشن اما این پنهان کاری ای که سالها سازمان ها رو درگیر خودش کرده بود، تا کی ادامه داشت؟

_بخواب مامور پارک، اگه فرماندار برای ورود به تیم تاییدت کنه، قراره چیزای زیادی رو تجربه کنی.

پسر جوون­تر نفس عمیقی کشید و قرص مسکنی که از یونگی گرفته بود رو از جیبش خارج کرد، اون رو توی دهانش گذاشت و بطری کوچک آبش رو باز کرد.
بعد از مصرف قرص تک سرفه ای کرد و با تکیه دادن سرش به پشتی صندلی گفت:
_ اگر چیزی شد بیدارم کنین کاپیتان.

کاپیتان! کاپیتان! کاپیتان! کلمه ای که چند ساعت پیش از زبان اون مرد خارج شده بود.
مردی که هیچکس شناختی ازش نداشت، مردی که توی هیچ سندی وجود خارجی نداشت‌.
این مرد از کجا اومده بود و چی از تهیونگ میخواست؟

به دستور فرماندار جی اسکات، تصمیم بر این شد تا با دستگیری هر دو بیگانه اونها رو برای بازجویی و تحقیقات به آکادمی ببرن، اما عجیب ترین بخش داستان این بود که هر دوی اونها دقیقا خواستار همچین چیزی بودن و همین تمام ماموران رو ترسونده بود.

The Inception Of Nikita | VkookWhere stories live. Discover now