PART 57: TIME CHAOS

360 74 12
                                    

CHAPTER 4: the time tsunami

بخش چهارم: سونامی زمان

PART 57: TIME CHAOS

قسمت پنجاه و هفتم: هرج و مرج زمانی

چوسان نوامبر ۱۸۵۱

دانشمند جوان شمشیر تیزش رو به کمرش بست و در حالی که پارچه ای رو به صورتش میبست رو به تهیونگ که زودتر حاضر شده بود، گفت:

_ تهیونگ این لباسه کونمو گنده نشون میده؟

کاپیتان با چهره ای پر از انزجار به یونگی خیره شد و با دهان باز زمزمه کرد:

_ مرسی که مجبورم کردی به اونجاتم دقت کنم!

یونگی چشم غره ای بهش رفت و با بستن سربندش جواب داد:

_ حالا خوبه راجع به سایز دیکم بهت نگفتم چون رفیق خیلی...

_ خواهش میکنم تمومش کن...و فکر حرف زدن با سویون رو هم از سرت بنداز بیرون.

با شنیدن این حرف یونگی به نرمی خندید و پشت سر تهیونگ ایستاد تا کمربندش رو ببنده.

_ دلت نمیخواد دخترتو بهم بدی؟

_ هنوزم میتونم دهنتو بابت خوابیدن باهاش سرویس کنم.

با حرص گفت و به سمتش برگشت، چشمهاش رو برای مرد مقابلش ریز کرد و گفت:

_ به نفعته خرابش نکنی...البته اگر زنده از این ماموریت بیایم بیرون.

یونگی نفس عمیقی کشید و با تکون دادن سرش خواست حرفی بزنه که این‌بار صدای مرد دیگه از پشت سرشون به‌ گوش رسید.

_ تو عاشق کسی هستی؟

نگاهش رو به گروگانشون که حالا به تنه درختی بسته شده بود، داد و گفت:

_ آره.

پسر ابروهاش رو بالا انداخت و نگاهش رو بین تهیونگ و یونگی چرخوند:

_ ولی به تو نمیاد یه دختر جوون داشته باشی و‌...اگر داری اون به دخترت تجاوز کرده؟

این‌بار یونگی و تهیونگ با دهان باز به پسر خیره شدن، مطمئنا برای انسانی از دوره چوسان خوابیدن یه زن و مرد بدون ازدواج کردن، چیز عجیبی به نظر میرسید.

_ من بهش تجاوز نکردم اون عاشق منه.

_ مگه زنته؟

این‌بار دانشمند اخم کرد و با لحن تندی جواب داد:

_ اونم میشه...

تهیونگ با چشمهای درشت شده بازوش رو از پشت کشید و داد زد:

_ هوی هوی هوی...دیگه چی؟ نسکافه هم کنارش میخوای؟

فیزیکدان با اعتراض تهیونگ به خنده افتاد و سرش رو به تاسف تکون داد.

The Inception Of Nikita | Vkookحيث تعيش القصص. اكتشف الآن