✔ بچه ها تعداد کامنت ها خیلی خیلی خیلی وحشتناک پایینه تعداد ووت ها خیلی خفنه 98 تا ووت برای پارت قبل و ازتون ممنونم ولی تعداد کامنت ها حسابی انرژیم و میگیره دیگه چیزی نیست که به امیدش بیام واتپد و با هیجان بخونمش
اخه همه اش 57 تا کامنت برای پارت قبلی که 98 نفر خوندنش؟تازه این 57 تا برای تعداد محدودی عشقه که چندین تا کامنت میذارن و با هیجان زیاد فیک و دنبال میکنن😢 اونم وقتی فیک انقدر هیجان انگیز داره پیش میره؟ اینجوری تمام انرژیم و ازم میگیرید کهتو این پارت کامنت و بترکونید و جرواجرش کنید تا پارت بعدی زودتر اپ شه
______________________________________
"پارک جیمین"
در و باز کردم و وارد عمارت شدم حداقلش برای شام رسیده بودم سمت سالنی که مطمئ بودم هوسوک و یونگی هستن رفتم
-سلام
تئو نگاهم کرد : تبریک میگم
بسته کیک و روی میز جلوی یونگی گذاشتم : ممنون
به یونگی نگاه کردم : تولدت مبارک
هوسوک: اوه تولدت بود
به هوسوک نگاه کردم : شما دو تا فقط کم مونده اسم خودتون و فراموش کنید
هوسوک خندید: تو رو برای همین داریم جیمین
یونگی: کجا بودی؟
نگاهش کردم : بعد مسابقه رفتم کلوب نوشیدنی زدم با یکی خوابیدم که حتی قیافه اش و هم یادم نمیاد ولی یادم اومد تولد هیونگمه و رفتم براش کیک خریدم
هوسوک: زندگی بی دغدغه ات و تحسین میکنم پسره خوب بود؟
به هوسوک نگاه کردم روی مبل نشستم: کی گفت که پسر بود؟
هوسوک: داری بهم میگی بعد یکسال و نیم با یه دختر خوابیدی؟
نگاهم و ازش گرفتم جوابش و ندادم کیک و در اوردم جلوی یونگی گذاشتم : میدونم از مسخره بازی شمع فوت کردن بدت میاد فقط بیاید بخوریمش
یونگی: نامجون به اجبار اعتراف کرده
دستم سمت کیک خشک شد ولی فوری عقب کشیدم نگاهش کردم: چی؟
هوسوک : توسط یکی از همکاراش که بهش شک کرده بود تهدید شده و مجبور شده اعتراف کنه
-یارو و پیدا کردید؟
یونگی: هنوز نه ولی به زودی میفهمم کی بوده که داره برام دردسر درست میکنه
YOU ARE READING
chess king📍 |kookmin|
Fanfiction[شاه شطرنج] • |پایان یافته| _ تو بازی و ساختی و من تمومش میکنم و حالا «کیش و مات» کاپل اصلی: کوکمین _ یونمین ژانر: جنایی_رمزالود_عاشقانه