🥭02.Alpha please!

5.2K 997 326
                                    

🥭آلفا لطفاً!🥭

🥭آلفا لطفاً!🥭

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

∘₊✧──────✧₊∘

-«هـ..هیونگ چقدر مونده تا برسیم؟»

جونگ‌کوک با صدای لرزونی پرسید و یونگی از توی آینه به صورت پسر نگاهی انداخت:

-«چیزی نمونده شاید حدود پنج دقیقه‌ی دیگه؛ حالت خوبه؟»

آلفا سری تکون داد و کمی شیشه‌ی عقب ماشین رو پایین‌تر کشید تا بتونه به جز رایحه ی شیرین و دیوانه‌کننده‌ی امگایی که سرش روی پاهاش بود، کمی اکسیژن هم وارد ریه‌های بیچارش بکنه.

تهیونگ حالا راحت خوابیده بود چون می‌تونست رایحه‌ی جونگ‌کوک رو در نزدیکی خودش احساس بکنه و رایحه‌ی سرد اون باعث می‌شد تا پسر آروم بشه. کمی توی جاش تکون خورد و این‌بار روی سمت چپ بدنش خوابید و حالا صورتش روبروی قسمت پایینی شکم جونگ‌کوک بود.

آلفا نگاهش رو از خیابان گرفت و به پسر داد. موهاش حالا کمی خشک شده بودن و مثل قبل عرق از صورتش چکه نمی‌کرد. اون به آرومی خوابیده بود و نفس‌های عمیقی که می‌کشید، نشان از این میدادن که حضور آلفا باعث آروم‌تر شدن درد ناشی از هیتش شده.

جونگ‌کوک چتری‌های پسر رو از روی پیشانیش کنار زد و با تردید دستش رو بر روی پیشانی اون گذاشت. از داغی بدنش اخمی کرد و از توی آینه نگاهی به چهره‌ی یونگی‌ انداخت:

-«هیونگ بدنش خیلی داغه!»

یونگی این‌بار با نگرانی سعی کرد تا از توی آینه به امگا نگاه بکنه و بعد کمی بیشتر پاش رو روی پدال گاز فشار داد:

-«یکم دیگه مونده؛ الآن می‌رسیم.»

بعد از دو-سه دقیقه، اون‌ها به آپارتمان جیمین رسیدن و جونگ‌کوک امگا رو بغل کرد و به دنبال یونگی از ماشین بیرون رفت. چند سالی می‌شد که جیمین به‌طور مستقل زندگی می‌کرد و البته که یونگی شب‌های زیادی رو همراه با جفتش در آپارتمان اون گذرونده بود و به خوبی مسیر رو بلد بود.

𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 [𝐊𝐨𝐨𝐤𝐕]Where stories live. Discover now