🥭حالت خوبه؟ 🥭
∘₊✧──────✧₊∘
با صدای آلارم تلفنش، غلتی توی خواب زد و دستش رو زیر بالشتش برد و با لمس صفحه ی موبایل، صدا رو متوقف کرد. درحالیکه یک چشمش به زور باز بود، به صفحه ی موبایلش نگاه کرد که ساعت ده و نیم رو نشون میداد.
ناله ای کرد و بعد از اینکه چشمهاش رو مالید، تلاش کرد تا اونها رو باز کنه و بعد همونطور که پهلوی راستش رو با بی حوصلگی میخاروند، به سمت سرویس بهداشتی رفت.
بعد از اینکه مثانش رو خالی کرد، دندان هاش رو مسواک زد و با شانه ی کوچکی که توی حمام بود، موهای قهوه ای رنگش رو شانه کرد. لبخند دندون نمایی توی آینه به خودش زد تا از تمیز بودن دندانهاش مطمئن بشه و بعد صورت و دستهاش رو با حوله ی سفید رنگی که روی جا حوله ای آویزون بود، خشک کرد.
فقط پانزده دقیقه به ساعت یازده مونده بود و پسر اصلا نمیخواست که جونگکوک رو معطل بکنه پس بلافاصله به سمت کمد لباسهاش رفت و یک شلوار کتان مشکی رنگ، تیشرت ساده ی سفید رنگ و یک کت جین آبی آسمانی انتخاب کرد و خیلی سریع لباسهاش رو پوشید.
جلوی آینه ی قدی ای که روی در کمد نصب شده بود ایستاد و وقتیکه از مناسب بودن ظاهرش مطمئن شد، دستی توی موهاش کشید و اونها رو روی پیشانیش ریخت.
با عجله کیف پول و موبایلش رو برداشت و بعد از اینکه چراغ اتاق رو خاموش کرد، به سمت آشپزخانه رفت و کمی از مربای توت فرنگی ای که جیمین به تازگی خریده بود رو روی نون تست مالید و بعد قسمتی از اون رو بین لبهاش گرفت و وقتی با عجله جورابها و کفشهای اسپورت سفید رنگش رو پاش کرد، از آپارتمان بیرون رفت. قرار بود که بعد از قرارش با جونگکوک به شرکت پدر جیمین بره و با بتا به خونه برگرده پس نیازی به کلید نداشت.
گوشه ای از پیاده رو ایستاد و بعد از اینکه توی لیست مخاطبینش به دنبال اسم جونگکوک گشت، خواست با آلفا تماس بگیره اما قبل از اینکه اینکار رو بکنه، جونگکوک از ماشین زرد رنگ تاکسی پیاده شد.
YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 [𝐊𝐨𝐨𝐤𝐕]
Romance[Completed] 𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢🌱🥭 [koh-mo-reh-bee] (n.) کلمه ای ژاپنیست، به معنای پرتوهایی از خورشید، که از لا به لای برگ درختان عبور میکنند و به زمین میتابند. ∘₊✧──────✧₊∘ کیم تهیونگ، امگای شیرینی که عطر انبه تمام وجودش رو در بر گرفته بود، فکرش رو...