🥭23.Go out!

3.7K 700 159
                                        

🥭برو بیرون!🥭

🥭برو بیرون!🥭

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

∘₊✧──────✧₊∘

تهیونگ نفس لرزونی کشید و دستش رو بر روی قلبش گذاشت. اون ماهیچه ی تپنده با شدت داخل قفسه ی سینش میکوبید و نفسهاش رو به شمارش انداخته بود. با یادآوری چشمهای دو رنگ آلفای غریبه و رایحه ی نارگیلی اون لرزید و دستهاش رو به دور بدنش حلقه کرد. احساس نا امنی میکرد و دلش میخواست در آغوش جونگکوک پنهان بشه و تنها رایحه ی اون رو نفس بکشه.

اونقدر بی قرار شده بود که چند باری طول اتاق رو طی کرد و با صدای بلندی که همراه با صدای آب به گوشش رسید، از جا پرید. بزاقش رو قورت داد و با تردید دو انگشت اشاره و میانیش رو به در کشویی حمام کوبید:

-«جونگکوک؟»

با نشنیدن جوابی از آلفا، بزاقش رو قورت داد و نفس لرزونی کشید:

-«هِی... حالت خوبه؟»

باز هم با سکوت آلفا مواجه شد پس لبهاش رو بر روی همدیگه فشرد و بعد نامطمئن گفت:

-«دارم... دارم میام داخل.»

در چوبی و کشویی حمام رو به آرومی و باز کرد و بلافاصله رایحه ی تند و خاص چوب تنه ی درخت گایاک ریه‌هاش رو پر کرد. نگاه نگرانی به آلفای جوان -که پشت بهش زیر دوش آب ایستاده بود- انداخت و لبش رو گزید.

جونگکوک بدون اینکه لباسهاش رو در آورده باشه، زیر دوش ایستاده بود و پشت به تهیونگ دستهاش رو بر روی دیوار گذاشته و سرش رو به اونها تکیه داده بود. صدای نفسهای سنگینش در فضای حمام می پیچید و بدنش هر چند ثانیه یکبار شدیدا میلرزید.

تهیونگ با دیدن وسایل حمامی که بر روی زمین افتاده بودن، بزاقش رو قورت داد و دستهای عرق کردش رو مشت کرد:

-«جونگکوک حالت... حالت خوبه؟»

آلفا درحالیکه به سختی نفس میکشید، سرش رو کمی چرخوند و از بالای شانش نیم نگاهی به امگا انداخت:

𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 [𝐊𝐨𝐨𝐤𝐕]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang