[Completed]
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢🌱🥭
[koh-mo-reh-bee] (n.)
کلمه ای ژاپنیست، به معنای پرتوهایی از خورشید، که از لا به لای برگ درختان عبور میکنند و به زمین میتابند.
∘₊✧──────✧₊∘
کیم تهیونگ، امگای شیرینی که عطر انبه تمام وجودش رو در بر گرفته بود، فکرش رو...
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
∘₊✧──────✧₊∘
تهیونگ نفس لرزونی کشید و دستش رو بر روی قلبش گذاشت. اون ماهیچه ی تپنده با شدت داخل قفسه ی سینش میکوبید و نفسهاش رو به شمارش انداخته بود. با یادآوری چشمهای دو رنگ آلفای غریبه و رایحه ی نارگیلی اون لرزید و دستهاش رو به دور بدنش حلقه کرد. احساس نا امنی میکرد و دلش میخواست در آغوش جونگکوک پنهان بشه و تنها رایحه ی اون رو نفس بکشه.
اونقدر بی قرار شده بود که چند باری طول اتاق رو طی کرد و با صدای بلندی که همراه با صدای آب به گوشش رسید، از جا پرید. بزاقش رو قورت داد و با تردید دو انگشت اشاره و میانیش رو به در کشویی حمام کوبید:
-«جونگکوک؟»
با نشنیدن جوابی از آلفا، بزاقش رو قورت داد و نفس لرزونی کشید:
-«هِی... حالت خوبه؟»
باز هم با سکوت آلفا مواجه شد پس لبهاش رو بر روی همدیگه فشرد و بعد نامطمئن گفت:
-«دارم... دارم میام داخل.»
در چوبی و کشویی حمام رو به آرومی و باز کرد و بلافاصله رایحه ی تند و خاص چوب تنه ی درخت گایاک ریههاش رو پر کرد. نگاه نگرانی به آلفای جوان -که پشت بهش زیر دوش آب ایستاده بود- انداخت و لبش رو گزید.
جونگکوک بدون اینکه لباسهاش رو در آورده باشه، زیر دوش ایستاده بود و پشت به تهیونگ دستهاش رو بر روی دیوار گذاشته و سرش رو به اونها تکیه داده بود. صدای نفسهای سنگینش در فضای حمام می پیچید و بدنش هر چند ثانیه یکبار شدیدا میلرزید.
تهیونگ با دیدن وسایل حمامی که بر روی زمین افتاده بودن، بزاقش رو قورت داد و دستهای عرق کردش رو مشت کرد:
-«جونگکوک حالت... حالت خوبه؟»
آلفا درحالیکه به سختی نفس میکشید، سرش رو کمی چرخوند و از بالای شانش نیم نگاهی به امگا انداخت: