[Completed]
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢🌱🥭
[koh-mo-reh-bee] (n.)
کلمه ای ژاپنیست، به معنای پرتوهایی از خورشید، که از لا به لای برگ درختان عبور میکنند و به زمین میتابند.
∘₊✧──────✧₊∘
کیم تهیونگ، امگای شیرینی که عطر انبه تمام وجودش رو در بر گرفته بود، فکرش رو...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
∘₊✧──────✧₊∘
صدای بلند موسیقی آپارتمان جیمین رو پر کرده بود. عده ای مشغول به رقصیدن بودن، عده ای گرم صحبت کردن و چند نفری هم با درخت کاج بزرگ و تزئین شده ای که در گوشه ی سالن قرار گرفته بود، عکس می گرفتن.
تهیونگ بر روی کاناپه نشسته بود و ذره ذره از نوشیدنی میوهایش می نوشید و درحالیکه دستش رو نوازشوار بر روی شکمش میکشید، به افرادی که می رقصیدن نگاه میکرد.
تا چند دقیقه ی قبل، با جونگکوک مشغول به رقصیدن بودن و آلفای جوان -که بیشتراز هر زمان دیگه ای روی امگای باردار حساس شده بود- پیشنهاد کرد که تهیونگ کمی استراحت بکنه.
با احساس دستی که بر روی شانش قرار گرفت، سرش رو کمی کج کرد و بلافاصله بوسه ای بر روی گونش نشست. لبخند بزرگی با احساس رایحه ی مورد علاقش -یعنی چوب خاص درخت کمیاب گایاک- بر روی لبهاش شکل گرفت و نفس عمیقی از عطر تنِ آلفایی که یکبار دیگه لبهاش رو بر روی گونش گذاشت، کشید.
-«چیزی لازم نداری قلب شیرینم؟»
جونگکوک نزدیک گوش امگا زمزمه کرد و تهیونگ سرش رو به پشتی کاناپه تکیه داد و نفس کوتاهی کشید:
-«فقط کنارم بمون.»
طره ای از چتری های پسر کوچکتر رو کنار زد و آرنجهاش رو به پشتی کاناپه تکیه داد:
-«من همینجام عزیزم.»
امگا بزاقش رو قورت داد و اینبار با بی طاقتی اصرار کرد:
-«کنارم بشین.»
آلفای جوان آهی کشید و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه، کاناپه رو دور زد و بعد کنار امگا نشست. تهیونگ بی معطلی خودش رو به سمت جونگکوک کشید و بعد از اینکه جام نیمه خالی نوشیدنیش رو به آلفا داد، سرش رو در گردن اون پنهان کرد و دستش رو روی سینش گذاشت.