●35) What Would You Do If You Couldn't Be With Your lover?

824 205 943
                                    

آنچه گذشت:
هری و لویی داشتن میرفتن همو ببوسن که جیم زارت اومد و نذاشت.

چند نفر از ریدرها عکس از جرمی خواسته بودن پس اینم از این:

چند نفر از ریدرها عکس از جرمی خواسته بودن پس اینم از این:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این پارت بتارید (دوباره خوانی) و ادیت نداره.
رسما نسخه ی خام و تخمیه که من هیچ وقت آپ نمیکنم اینجوری. ولی به دلایلی حس کردم نیاز دارم
همین الان آپ شه.

میشه یکم بهم انرژی مثبت بدین؟
(:

***

برعکس چیزی که همه باور دارن، عاشق بودن کار راحتیه. چون تو میتونی عاشق باشی و بجای دردِ دوری، از خودِ عاشق بودن لذت ببری. میتونی عاشقِ این باشی که عاشق معشوقه ات هستی.

تو فلسفه، عشقِ بین عاشق و معشوقی واقعیه که از هم دور باشن. دلیلِ این دوری مهم نیست. چیزی که مهمه اینه که اون ها میتونن تسلیم شن. دردِ تنهایی وقتی عاشقی خیلی بیشتره و حسرت نداشتن کسی که عاشقشی میتونه آدم رو به جنون و افسردگی بکشونه. این چیزیه که باعث تسلیم شدن میشه و این جدایی رو همیشگی میکنه.

چون بیشترِ آدم ها قانع نیستن. برای اون ها تماشای لبخندِ معشوق، دیدارهای گاه و بی گاهِ کوتاه، یا لمس های جزئی و اتفاقی کافی نیست.

اون ها همیشه بیشتر میخوان. میخوان تصاحب کنن. محدود کنن. لمس کنن. در آغوش بگیرن. اما در نهایت آسیب میزنن، میشکونن و رها میکنن.

اما هستن کسایی که میدونن این داستان چطور تموم میشه. تنها داستانی که از ازل وجود داشته، تکرار شده و هیچ کس، هیچ کس! ازش درس نگرفته.

هیچ کس نفهمیده نقطه ی پایان هر عشقی قبل از اتفاق افتادن اون پایان، درست تو لحظه ی وصال بوده.

کسی که نمیخواد به اون نقطه برسه، باید قانع باشه. عشق رو آلوده ی رسیدن به معشوق نکنه. فقط کنارش بمونه. دلش رو بند لبخندهای زیباش کنه و روزش رو به هدف پرستیدن اون موجود شروع کنه.

کاری که لویی میکرد. لویی میدونست نمیتونه با هری باشه. چون اونوقت چقدر میتونست راز تاریک زندگیش رو از پسر مخفی نگه داره؟ چند روز؟ چند هفته؟ چند سال؟

Sun Ain't Gonna Shine Anymore [L.S]Where stories live. Discover now