× این پارت بخاطر مشغله ی زیاد بتا رید و ویرایش نداره.
از الان معذرت میخوام و خوشحال میشم اشتباهات تایپیم رو کامنت کنید ×.
.
.
.
.لویی دکمه ی سر آستین پیراهنش رو باز کرد، لباسش رو با کلافگی درآورد و روی تخت انداخت.
ملاقاتِ دوباره با مارتین، سخت تر از چیزی بود که فکر می کرد.
حرفایی که بهش گفت ظالمانه بود اما چاره ای نداشت. مارتین نباید نسبت بهش کنجکاو میشد و سعی می کرد از کارهاش سر دربیاره.اینکه الان قلبش رو بشکنه بهتر از اینه که بعدا مجبور بشه جونش رو بگیره!
لویی ساعتِ مچی رو از دستش رو باز کرد و روی میزِ جلوی آینه دقیقا کنارِ کارتِ ماشینش گذاشت. نیاز به حرف زدن داشت، به تعریف کردن اتفاقاتِ روزمره اش برای یه نفر دیگه.
مسخره بود که قاتلِ خونسردی مثل اون هم نیازهای ذاتیِ انسان های معمولی رو تو وجودش حس میکرد؟
روی تخت نشست و به پشت دراز کشید.
گوشی رو که به محض ورود روی تخت انداخته بود برداشت و وارد لیست مخاطبینش شد."هی، بلو؟"
با زنگ زدن احساس راحتی نمی کرد و این وجه اشتراکِ بینِ اون و بلو بود پس بعد از نوشتن پیام اونو فرستاد و چشماشو بست.
چند درصد امکان داشت که همین الان جواب بده؟!
لویی خم شد و دکمه ی شلوارِ بیرونیش رو باز کرد. کمرشو از روی تخت بلند کرد و اونو از پاش بیرون کشید.
حالا احساس آزادیِ بیشتری داشت."چیه؟"
لویی با شنیدن صدای نوتیف گوشیش، پیام رو خوند و لبخند زد.
"چیکار میکنی؟"
لویی روی تخت چرخید و به شکم دراز کشید تا راحت تر تایپ کنه و تمرکز بیشتری داشته باشه.
"یه سری فایل میخوام از گوشیم بریزم رو لپ تاپ اما هیچ جوره نمیشه پس نشستم زل زدم بهش تا خودش درست شه."
لویی از تصور چهره ی کلافه ی بلو ریز خندید و شروع به تایپ کرد.
"راه حلت عالیه!"" اینو بیخیال، تو پسرِ هنرمندت و چیکار کردین؟"
لبخندِ لویی با خوندن جوابِ بلو جمع شد و قبل از اینکه دوباره شروع به تایپ کنه، چند ثانیه مکث کرد. بلو از شنیدن خبرِ ملاقات اون و مارتین اصلا خوشحال نمیشد پس شاید باید یکم مقدمه چینی میکرد...
" میدونی که تصمیم گرفتم دستِ راشل و رو کنم، پس به یه وکیل نیاز داشتم. وکیلی که تو کارش بهترینِ و صد البته از اینکه راشل نمیتونه اونو با پول بخره و بهم وفاداره مطمئنم. و خب...امروز اولین جلسه ی ملاقاتمون با 'مارتین' بود."
YOU ARE READING
Sun Ain't Gonna Shine Anymore [L.S]
Fanficلویی مرگه. دستاش قاتله، چشم هاش خطره و لبخندهاش دروغ... هری زندگیه، دستاش هنره، چشم هاش آرامشه و لبخندهاش واقعی. ترکیب قشنگیه اما پایان قشنگی هم داره؟ #loveislove #larrystylinson