قبل از اینکه جونگکوک فرصت کنه تا مقاومتی از خودش نشون بده، تهیونگ شلوارش رو تا وسط رونش پایین کشید. بالاتنهاش رو کمی از روی تشک فاصله داد و چنگی به ساعد دست پسر زد.
"ته، صبر کن..."
درحالیکه به خاطر ضربان بالا رفتهی قلبش نفسنفس میزد، با صدایی که بالاتر رفته بود شروع کرد تا حرف بزنه؛ اما هیچ ایدهای نداشت که قراره در ادامه جملهاش چی بگه.
تهیونگ برای ثانیهای متوقف شد و به چهرهی سرخ شدهی جونگکوک نگاه کرد که به نظر میرسید مضطرب باشه. لبخندی بهش زد و درحالیکه به چشمهای درشت و تیره رنگ جونگکوک خیره بود، سرش رو پایین برد.
اگر جونگکوک میخواست پسش بزنه قطعاً کنار میکشد و ادامه نمیداد؛ اما هنوز همچین خواستهای توی نگاه پسر نمیدید. برای همین بدون اینکه برای ثانیهای نگاهشون رو قطع کنه، لبهاش رو روی قسمتی از رون جونگکوک که دقیقاً بالای پارچه جمعشده شلوارش بود گذاشت.جونگکوک فاکی زیر لب گفت و لبش رو به دندون گرفت. هنوز دست تهیونگ رو سفت چسبیده بود؛ اما نمیتونست پسش بزنه و انگار نگاه خیره و تیز تهیونگ هم فقط بیشتر از قبل سستش میکرد.
با مک عمیق تهیونگ، فشار دندونهاش رو روی لبش بیشتر کرد تا صدای نالهی از گلوش رو خفه کنه.تهیونگ با ثانیهای تاخیر بعد از بوسهی نرمی که روی اون قسمت از پوست جونگکوک گذاشت، سرش رو کمی عقب کشید و با لبخند محوی که گوشهی لبش رو کمی به بالا متمایل کرده بود، لب زد:
"یادته بهت چی گفتم کوک؟"
دست ازادش رو بالا آورد و روی دست جونگکوک گذاشت. درحالیکه اغواگرانه دستش رو نوازش میکرد، ادامه داد:
"بهت گفته بودم میخوام اون شب رو جبران کنم، اینطور نیست؟ که میخوام از زمانم استفاده کنم و وقتی کاملا هشیارم نقطهنقطهی بدنت رو مزه کنم."
به نرمی چنگ جونگکوک رو باز کرد و با آزاد کردن دستش، شلوار پسر رو پایینتر کشید. ثانیهای بعد درحالیکه هنوز به چشمهای درشت جونگکوک زل زده بود، شلوار رو پایین تخت انداخت.
بزاقش رو به سختی قورت داد و همراه با نفس لرزونی که کشید، حرکات تهیونگ رو دنبال کرد. با این که اون شب رو کاملا به یاد داشت؛ اما حق با تهیونگ بود. بههرحال اونشب هردوشون تحت تاثیر الکل بودند؛ ولی حالا که خبری از مستی نبود، شرایط فرق میکرد. حالا به هیچ وجه نمیتونست الکل رو مقصر چیزی بدونه.
با دوباره نشستن لبهای تهیونگ روی پاش، خودش رو روی تشک رها کرد. حس میکرد با وجود لرزهای کوتاهی به بدنش میفتاد بیشتر از اون نمیتونه وزن خودش رو تحمل کنه.
حرکت ماهرانهی لبهای تهیونگ و مکهای ناگهانی که از پوستش میگرفت، هرلحظه نسبت به قبل بیتابترش میکرد.
BẠN ĐANG ĐỌC
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanfictionʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...