همیشه وقتی بچه بودم به این فکر میکردم که زندگی چقدر سادهست... اونموقع بود که از این پروسهی حوصلهسربر که قرار بود تجربه کنم، حسی شبیه ناامیدی بهم دست میداد.
اما حالا که اینجا ایستادم دارم به این فکر میکنم که چرا زندگیم انقدر پیچیده شد؟ خیلی دوست دارم آدمای اطرافم و سرنوشت رو مقصر بدونم؛ ولی خودم خوب میدونم که همهی اینها عواقب تصمیمات خودمم هست.
حالا که اینجا نشستم، دارم به این فکر میکنم که چی میشد اگر زندگی من هم حوصلهسربر میشد؟-دفترچه خاطرات جئون جونگکوک،
اتاق شماره ۱۴ متل میونگیانگ - ۵۰ کیلومتری بوسان
VOUS LISEZ
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanfictionʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...