با پارک کردن روبهروی نزدیکترین ادارهی پلیس از ماشین بیرون پرید و درش رو هُل داد تا بسته شه. متوجه این نبود که ماشین رو قفل نکرده و راستش اهمیتی هم نمیداد. پلههارو با عجله بالا رفت و به محض دیدن اولین کسی که یونیفرم به تن داشت، سمتش رفت. راه مرد نسبتاً جوان رو سد کرد و با بیچارگی تقریبا نالید:
" لطفا کمکم کنید... د- دوستم گم شده."
◉ ◎◎◎ ◉ ◎◎◎ ◉
نگاه متعجبی به عمارت مقابلش انداخت. هیچوقت فکرش رو نمیکرد بتونه پاش رو داخل بذاره؛ اما حالا اونجا ایستاده بود و میتونست هر آن که اراده کنه داخل بره.
"قربان؟"
با خطاب گرفته شدنش بالاخره از دنیای افکارش بیرون اومد و با قدمهای بلندی از پلههای عمارت باشکوه مقابلش بالا رفت.
شوکه شده بود. از یک ساعت قبل که بهش خبر کشتهشدن پارک هونجون، اون هم توی کاخ پادشاهی خودش رو بهش داده بودند، تا همین لحظه که داشت با قدمهای بلندی مسیری که بهش میگفتند رو طی میکرد، نمیتونست این خبر رو باور کنه؛ اما فقط چند ثانیه طول کشید تا با رسیدن به چند متری اتاق مطالعه و دیدن افسرها، متخصصهای جرمشناسی و پزشکیقانونی، کمی مزه واقعی بودن خبر زیر دندونش بره.
با این وجود هنوز هم نمیتونست تا وقتی که جسد اون مرد رو با چشمهای خودش ندیده، کامل چیزی رو باور کنه. به هر حال داشت در مورد پارک بزرگ حرف میزد.دستکشهای لاتکس آبی رنگش رو دست کرد و با قدمهای نامطمئنی جلو رفت. درست همون لحظه بود که با دیدن جسد روبهروش بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه، قدمهاش کند شدند و ثانیهای بعد از حرکت ایستاد.
حتی زمانی که هیچ چیزی جز پایین کشیدن پارک و باندش نمیخواست، دیدن اون مرد در شرایط اسفناک مقابل چشمانش براش سخت بود. یعنی کی فکرش رو میکرد جسد پارک هونجون اونطور روی زمین افتاده باشه و بوی تعفنش باعث انزجار هرکسی که اطرافش حضور داشت بشه؟بدون اینکه نیاز باشه تا دستوری بده یا چیزی بپرسه مأمور پزشکی قانونی حاضر در صحنه جرم کنارش اومد و بعد از ثانیهای خیره به جایی نامجون محوش شده بود، یعنی درست روی سوراخ بین دو ابروی پارک، شروع به حرف زدن کرد.
"برای تایم دقیق مرگ باید جسد رو منتقل کنیم مرکز؛ ولی حدس میزنم بین بیست تا بیستوچهار ساعت قبل به قتل رسیده باشه. علت مرگ همونطور که مشخصه گلولهی توی پیشونیشه و بهجز اون هیچ نشونهای از درگیری و جراحت روی بدنش پیدا نکردیم."
تشکری از مرد کرد و با چند قدم خودش رو به پنجرهی اتاق مطالعه رسوند. تا جایی که دقت کرده بود، هیچ نشونهای از ورود با زور دیده نمیشد.
"این یعنی قاتل اونقدری بهش نزدیک بوده که بتونه بدون مشکلی سرش رو بندازه پایین و تا خود اتاق مطالعهی عمارت پارک بیاد؟"
BINABASA MO ANG
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanfictionʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...