『دوشنبه 3 سپتامبر 2023 – سئول، کرهی جنوبی』
تا به حال عمارت آیدن رو توی همچین حالی ندیده بود. کوان با باندهای مختلفی کار کرده بود. معمولاً افراد باندها صرفا به رئیسشون خدمت میکردند و اهمیتی به سقوط کسی نمیدادند. این چیزی بود که در شروع ورود به این کار خوب یادش میگرفتند؛ اما انگار یونگی فرق داشت چون از پادوهای دربانی عمارت هم غم زده به نظر میرسیدند.
بالاخره به در دفتر یونگی رسید. دفتری که حالا متعلق به کیم سولهی بود. همین که با اجازه سولهی در اتاق رو باز کرد، بوی دود بینیش رو قلقلک داد.
سولهی سالها بود که لب به سیگار نمیزد؛ اما حالا انگار داشت تلاش میکرد با نیکوتین خودش رو بیحس کنه. اون هم درحالی که خوب میدونست تأثیری روش نداره."امروز..."
نفسش رو بیرون فرستاد و جرعهای از ویسکی توی دستش رو نوشید. مزه بنزین میداد؛ اما سولهی به چیزی نیاز داشت تا مغزش رو خاموش نگه داره.
"امروز دادگاه یونگیه؟"
کوان سری براش تکون داد و روی کاناپه نشست.
"لازمه برای شهادت بیام؟"
کوان نفس عمیقی کشید. آره که لازم بود بیاد! در صورت حضور حداقل یکی دو نفر از اعضای باند میتونست دادگاه رو تا حد زیادی به نفع خودشون پیش ببره؛ اما یونگی دستور داده بود حتی نزدیک لونه زنبور پلیسها نشن.
"دستور داده..."
سولهی با عصبانیت قبل از اینکه جمله کوان تموم بشه لیوانش رو توی دیوار پشت سر کوان کوبید. صداش به خاطر سیگارهای پشت سرهمی که کشیده بود دو رگه شده و از شدت عصبانیت نفسنفس میزد.
"دستور؟ دستـــــور؟ اون احمق عقلش رو از دست داده. من رو به عنوان رئیس باند اعلام کرده و نمیخواد حتی برای نجاتش تلاش کنیم؟"
کوان از جاش بلند شد و شونههای سولهی رو بین دستهاش گرفت. بدن سولهی از شدت عصبانیت میلرزید. سولهیِ همیشه آروم حالا داشت رو لبههای خشمش راه میرفت. شاید در حالت عادی حتی اجازه نداشت نزدیک دختر بشه؛ اما حالا موقعیت عادی نبود و حال اون دختر هم حتی نزدیک به معمولی نمیشد.
"سولهی گوش کن، یونگی منطقی فکر نمیکنه. الان تنها چیزی که میخواد اینه که مطمئن بشه تو آسیبی نمیبینی. خیلی باهاش حرف زدم؛ ولی تأکید کرده تنها کاری که شما باید بکنید اینه که هیچ کاری نکنید!"
نفسش رو بیرون داد و بدن لرزون سولهی رو توی آغوشش کشید. همشون در هم شکسته بودند، احساسات و روانشون. یونگی براشون مهم بود حتی با اینکه میدونستند نباید باشه.
بدن سولهی هنوز میلرزید و قصدی برای آروم شدن نداشت."توی احمق باید راضیش میکردی... توی احمق بیخاصیت باید یه راهی پیدا میکردی."
سولهی زمزمه عصبانیش رو بیرون فرستاد و کوان سری تکون داد.
ČTEŠ
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanfikceʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...