⊰ ᴘᴀʀᴛ³⁰ ⊱

415 40 12
                                    

روی پاهای سولهی دراز کشیده و به نقطه نامعلومی از سقف زل زده بود. تنها روشنایی که فضا رو روشن می‌کرد، روشنایی آپاژور بود.

سولهی همونطور که شعری زیر لب زمزمه می‌کرد، موهای یونگی رو که مثل یک بچه بی‌پناه سر روی پاهاش گذاشته بود، نوازش می‌کرد؛ و یونگی تمام مدت داشت سعی می‌کرد بغضی که در حال خفه کردنشه رو بیرون بریزه؛ اما دریغ از حتی یک قطره اشک که مهمون گونه‌های سفیدش بشه.
پلک هاش رو بست و همزمان با گوش کردن به صدای سولهی توی خاطرات روزهای گذشته غرق شد.

『 فلش بک 』

"منم میام، چرا نمی‌ذاری توی کارا دخالت کنم هیونگی."

همونطور که کت‌وشلوارش رو توی تنش مرتب می‌کرد به پسری که روی تختشون نشسته بود و با چشم‌های مظلوم بهش نگاه می‌کرد، خیره شد.

"یون‌وو، اونطوری نگاهم نکن! می‌دونی که حرفم رو عوض نمی‌کنم. هنوز اومدن توی اینطور جمع‌ها برات زوده. توی این کار باید نهایت تلاشت رو بکنی که کسی از نقطه‌ضعفت باخبر نشه."

پسر کوچیک‌تر خنده‌ای کرد و با چشم‌هایی که حالا رنگ شیطنت گرفته بودند و برق می‌زدند، گفت:

"پس نقطه‌ضعف مین یونگی منم."

یونگی همونطور که سمتش می‌رفت تا یون‌وو کرواتش رو براش ببنده سری تکون داد و اخم ریزی کرد.

"تو بیشتر از یه نقطه‌ضعفی یون... تو دلیل من برای همه‌چیزی."

یون‌وو بعد از بستن کروات یونگی از همون تکه پارچه گرفت، پسر رو به سمت خودش کشید و همونطور که هردو روی تخت افتادن، بوسه‌ای به لب‌های باریک یونگی زد و دست آزادش رو نوازش‌وار پشت گردنش برد.

"می‌خوام همراهت باشم یونگی، توی همه‌چیز. توی شرکت، توی عمارت Aiden... می‌خوام سایه‌ات باشم."

یونگی از روی پسر بلند شد و سری به علامت منفی تکون داد.

"هنوز زوده. نمی‌تونم یه بره رو با خودم ببرم وسط یه عالمه گرگ یون. هنوز آموزشای رزمیت تموم نشده، هنوز نگاهت برق زندگی داره و می‌دونی اگه اون برق رو توی چشمات ببینن چیکار می‌کنن؟"

مکثی کرد و خیره به چشم‌های بادومی پسر، ادامه داد:

"کاری می‌کنن تا ابد نسبت‌به همه‌چیز بی‌حس بشی. من هنوز اونقدر توی این کار قوی نیستم، کنارم که باشی ضعیف‌تر هم می‌شم."

یون‌وو سری تکون داد و از روی تخت بلند شد.

"پس بیا باهم قوی بشیم هیونگی. یه جوری که همه نه تنها از خودت بلکه از دوست‌پسر عزیزت هم بترسن."

یونگی آروم اما از ته دل خندید و پیشونی پسر شیرین مقابلش رو بوسید؛ و اون آخرین‌باری بود که لب‌هاش به پوست گرم یون‌وو عزیزش برخورد می‌کرد.

No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓Donde viven las historias. Descúbrelo ahora