با دردی که توی ناحیهی سر و گردنش حس میکرد، پلکهاش رو از هم فاصله داد و چندبار چشمهاش رو اطراف اتاق چرخوند تا کمی دردشون رو تسکین بده.
اخمی بین ابروهاش نشست، چندبار دستش رو روی پیشونیاش کشید و حس کرد بدنش گرمتر حد معموله. حتماً باز هم تب کرده بود.توی این مدت انقدر اون بیرون دنبال جونگکوک گشته و توی هوای سرد مونده بود که سرما خوردن الانش براش کاملا قابل پیشبینی باشه. هیچوقت بدن مقاومی نسبت به سرما نداشت و معلوم بود که با اینکارهاش مریض میشه. البته بیاشتهایی هم توی ضعیف شدن بدنش بیتاثیر نبود. حتی یادش نبود آخرینباری که خوب غذا خورده کی بوده.
نگرانیاش نسبت به جونگکوک و حالش باعث شده بود خودش رو کاملاً فراموش کنه. پسری که همیشه با بهترین استایلی که میتونست جلوی بقیه ظاهر میشد، حالا حتی به این حقیقت که توی اون هوای سرد یک هودی برای گرم کردنش کافی نیست هم اهمیتی نمیداد.
انگار به نقطهای رسیده بود که هیچی براش مهم نبود. اینکه چی میپوشه، چی میخوره، کجا میره، اینکه بقیه چه فکری راجع بهش میکنند، هیچچیز جز جونگکوک براش اهمیتی نداشت. اگر میگفت حاضره هر کاری بکنه تا جونگکوک پیشش برگرده دروغ نبود.
پوفی کشید و دکمهی شلوار جینی که تنش بود رو بست و بعد از برداشتن پلیورش و پوشیدنش سمت آشپزخونه رفت تا برای خودش قهوه درست کنه. شاید قهوه میتونست کمی دردش رو آروم کنه.
همونطور که مشغول درست کردن قهوه شد، باز هم مثل همیشه بدون اینکه کنترلی روی افکارش داشته باشه، در حال مرور کردن تمام روزها و شبهایی شد که با جونگکوک گذرونده بود.
روزی که برای اولینبار باهاش صحبت کرد، روزی که برای اولینبار دستش رو گرفت، روزی که برای اولینبار بدن بینقصش رو لمس کرد. حتی حالا تمام شبهایی که جونگکوک تا صبح منتظرش بود رو به یاد میآورد.
اونقدر توی خوشگذرونی و بودن با دخترها و پسرهای دیگه که حتی اسم بیشترشون رو هم نمیدونست، غرق شده بود که از بهترین دوست و کسی که چندسالی میشد همراهش توی زندگیاش بود، غافل بشه.و به جای درست کردنش چیکار کرده بود؟ خیانت! خیانت به جونگکوک و به قرارشون، تهیونگ حتی به خودش هم خیانت کرده بود، به احساسی که توی قلبش پنهان بود و حتی خودش هم ازش خبر نداشت؛ اما حالا دقیقاً وقتی که دیگه برای پشیمونی دیر بود بهش پی برده بود.
تمام سوالش این بود که آیا راهی برای درست کردنش هست؟ یعنی باز هم میتونست جونگکوکش رو توی بغلش بگیره و لبهای باریک و خواستنیاش رو اونقدر ببوسه که صداش رو در بیاره؟
برای دونستن جواب این سوالها قبل از هرچیزی باید جونگکوک رو پیدا میکرد.
ESTÁS LEYENDO
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanficʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...