"کوک..."
تهیونگ باید اعتراف میکرد تا حالا خودش رو انقدر در مقابل کسی ناتوان ندیده بود.
زمانی که انگشتهای جونگکوک روی عضلات شکمش کشیده میشدن، کاری جز لب گزیدن ازش برنمیاومد؛ چون با اینکه نگران حال جونگکوک و زخم در حال ترمیم روی شکمش بود، قدرت عقب زدن پسر رو در خودش نمیدید.جونگکوک همونطور که گفته بود، با بیشتر تکیه زدن به رویهی جزیره، پایینتر رفته و حالا با حوصله ترقوههای بیرون زدهی تهیونگ رو گاز میگرفت و بعد جای دندونهاش رو به نرمی بوسه میزد.
جونگکوک بالاخره دستش رو از زیر لباس تهیونگ بیرون آورده و دور کمرش حلقه کرد. باید اعتراف میکرد که بیش از اندازه دلتنگه. سرش رو کمی بالا برد و با جلو کشیدن تهیونگ، درحالیکه بینیش رو بین موهای پسر برده بود، نفس عمیقی کشید.
تهیونگ با ضربان قلبی که بالاتر رفته بود، دستش رو پشت گردن جونگکوک برد و به نرمی مشغول نوازش موهاش شد. نفس عمیقی گرفت و قبل از بیرون دادنش برای چند ثانیهی کوتاه حبسش کرد. به نظر میاومد جونگکوک بالاخره بیخیال شده؛ پس باید سریعتر خودش رو آروم میکرد.
"ته..."
هومی از گلو گفت و وقتی جونگکوک سرش رو عقب کشید، درحالیکه به نوازش موهاش ادامه میداد، منتظر موند تا پسر حرفش رو ادامه بده. در مقابل جونگکوک بدون گفتن چیزی، خودش رو بالا کشید و لبهاش رو قفل لبهای نیمهباز تهیونگ کرد.
پلکهای تهیونگ بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه، روی هم افتادند و بدون اینکه بدنش به مغزش اجازهی تحلیل بده، مک عمیقی از لب پایین جونگکوک گرفت.
جونگکوک کمی خودش رو بالاتر کشید و با بدنش تهیونگ رو به عقب هدایت کرد تا بتونه خودش رو آزاد کنه. بیشتر از اون نمیتونست خودش رو کنترل کنه و در اون لحظه، با فشاری که عضوش داشت تحمل میکرد، اصلا دلیلی نمیدید که بخواد جلوی خودش رو بگیره.
برای ثانیهای قفل لبهاشون رو باز کرد و درحالیکه بدنش داغ کرده و این رو میشد از پوست گونههاش که هالهی سرخی روشون نشسته بود، فهمید، نگاه خیرهاش رو به تهیونگ دوخت.
درحالیکه با ادای هر کلمه لبهاش روی لبهای تهیونگ کشیده میشد زمزمه کرد:"کاناپه یا تخت؟"
تهیونگ نگاه خمارش رو به سختی از لبهای سرخ جونگکوک گرفت و درحالیکه افکارش رو هالهای از ابهام گرفته بودند، بدون اینکه جوابی به جونگکوک بده، پسر رو به سمت اتاق خوابش هدایت کرد.
برای لحظهای با طی کردن مسیر آشنای اتاق که این مدت با تردید طی میکردش، قدمهاش کند و نگرانیش از حال جونگکوک پررنگ شد؛ اما با کشیدن شدن زبون جونگکوک بین لبهاش و گاز ریزی که پشتبندش گرفت، افکار منفیش رو گوشهای از ذهنش هُل داد و روی مهمترین شخص زندگیش تمرکز کرد.
میتونست با ملایمت بیشتری جلو بره؛ اما دست کشیدن از لبهای وسوسهانگیز جونگکوک، دیگه یکی از انتخابهاش محسوب نمیشد.
YOU ARE READING
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]✓
Fanfictionʚ Fanfiction ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crime, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش توی خوا...