بعد یک هفته که کلا رو هوا بودم هیچ چیز دنیا برام جذاب نبود جز کنسرت
ذوق مرگ کل روز داشتم بالا پایین می پریدم که امروز قرار برم کنسرت البته ا/ت کل هفته داشت سخت روی تابلو هاش کار می کرد چون قرار بود هفته بعد نمایشگاه داشته باشه کسی که به خاطر آرزوش قید همه حتی خونوادش رو زد تا یه هنرمند بشه نه دکتر
خیلی خوش شانسم که همچین الگویی رو به عنوان دوست و هم خونه دارم
بلند داد زدم
- ا/ت کجایی موندی پس کنسرت تموم شد
در اتاقشو با خونسردی باز کرد گفت اومدم
یه نگا به تیپ خیلی سادش کردم به معنای کلمه وا رفتم دوباره سر تا پاشو نگا کردم تا مطمئن شم دارم درست می بینم نیم تنه مشکی آور سایز شلوار مشکی مام فیت نیم بوت دکتر مارتین چییییییی ؟ داره باهام شوخی می کنه مگه داریم میریم دورهمی ؟ لعنتی
با دهن باز نگاش کردم سعی کردم یه کم با آرامش ازش بپرسم این چه تیپیه داره میاد همه میرن کنسرت بهترین لباسشون و می پوشن بعد ا/ت.... خدای من
-ا/ت عزیزم جایی قراره بری ؟
با تعجب نگام کرد
+فک کنم داشتیم می رفتیم کنسرت جای دیگه قراره بریم مگه ؟
-نکته خوبی بود داریم میریم کنسرت این چیه پوشیدی ؟
+لباس
دارم میبینم لباس پوشیدی ولی مناسب کنسرت نیست
-حس نمی کنی مناسب کنسرت نیست ؟
بین ابروهاش یه وی کوچولو شکل گرفت
+ام مگه قرار برم مخ زنی؟
-نههههههه
توپید بهم
+پس چی؟! زیادی داری حساس میشی ناراحتی نیام کلی کار دارم
او شت قرار نبود اینطوری شه
-اوکی اوکی آروم باش هر....
حرف تو دهنم ماسید وقتی صورت بی آرایششو دیدم دوباره لعنت فرستادم
خودمو جم و جور کردم و صدامو صاف کردم
-اصلا ولش کن بریم؟
+بریم
YOU ARE READING
قلب آبرنگی من
Romanceا/ت برای این که دوستش چو رو تو کنسرت بی تی اس همراهی کنه به کنسرت میره و غافل از این که یک اتفاق تو فن میتینگ کل زندگیشو متحول میکنه و قسمت از وجودش که سیاه و تاریکه و مدتها بود که خاموشش کرده بود دوباره فعال میکنه چه کسی می تونه اونو از حالت جدیدش...