قسمت ۳۶

433 30 7
                                    

نوتیک روی گوشیم اومد
"آقای دردسر"
×هییییی رفیق چطوری ؟
+خودت چطوری؟
×وقت داری شب بریم یه جایی با هم حرف بزنیم ؟ یکم حالم گرفتس
+هنوز چو باهات سرد برخورد می کنه ؟
×چی بگم ....
+ولش کن کجا بیام ؟
×برات لوکیشن می فرستم ساعت ۱۱ بیا
+یااااا ۱۱ دیره نمیشه ، تهیونگ نمی ذاره این ساعت بیرون بیام
×وااااااات ؟ چه غلطا به اون چه ؟
+خب اون یه ماه دوست پسر منه و الان یه هفتس نمی ذاره حتی جنبنده ی نر نزدیکم شه چه برسه به آدم
×اووووووووف ، اوکی من میام پیش تو
+اوکی می بینمت
سرمو از گوشی اوردم بیرون تهیونگ روبروی من روی مبل نشسته بود و داشت کتاب می خوند سرمو کج کردم تا اسم کتاب رو ببینم The Power of Words (قدرت کلمات ) لبامو غنچه کردم و تو فکر رفتم فکر نکنم خونده باشمش
# به چی فکر می کنی؟
+ام کتابی که دستته راجب چیه ؟
نگاهشو از خط های کتاب گرفت و به من نگاه کرد
# تو درس و مشق نداری ؟ بجای این که از این سوالا بپرسی برو درست و بخون
از جوابش شوکه شدم اصلا نمی دونستم چی جوابشو بدم ترجیح دادم برم تو اتاق با دفتر طراحیم سرگرم بشم تا با تهیونگ سر و کله بزنم معلوم نیست چشه؟!
سه ساعتی می شد که نشسته بودم و زل زده بودم به صفحه سفید روبروم تمام حرفایی که با آهین زده بودم و کلمه به کلمه مرور کردم ایده ای که با هم راجبش حرف زده بودیم عالی بود اما چطوری باید به شکل مجسمه بسازمش چطوری خودمو نشون بدم که تکامل پیدا کردم اصلا با چی بسازمش؟ چطوره راجب این موضوع کتاب بخونم ؟ اَه خسته شدم . چطوری درسمو پاس کنم
صحفه گوشیمو روشن شد
"وایولت"
• هنوز زنده ای ؟
+چطور؟
•آخه خبری ازت نیست چخبر ؟
+خب در واقع یکم شلوغم ولی کار خاصی هم ندارم
•خودت فهمیدی چی گفتی ؟
+به من چه آی کیوت پایینه
•یااااااا
+وات؟
•انقدر با چو گشتی مثل اون شدی
خنده تلخی کردم
+اوهوم
•از خوشگله چه خبر ؟
از حرفش حس کردم از سرم دود بلند میشه
+خوشگله ؟
•آره همون چش وحشیه که داشتی سرش منو جر می دادی
+واسه چی می خوای بدونی
•همین طوری گفتم اگه باهاش تموم کردی شمارشو بده شاید لازم شد برم پیشش دلداریش بدم
+لازم نکرده من هنوز باهاش تو رابطم
•اوووووو خانم شما نباشی من باشم چه غیرتی هم شد سرش باشه همش ماله خودت
+پس چی تهیونگ کلا مال منه
هنوز جملم تموم نشده بود که جیمین با تهیونگ وارد اتاق شده بودن ابروی سمت چپ تهیونگ بالا بود و با جدیت سر تا پامو چک کرد یعنی شنیده بود ؟
×سلام ا/ت
+سلام جیمین
×سان ساچون گرفتم می خوری ؟ (یه جور نوشیدنی الکلیه که درصد الکلش حدودا ۱۴٪ عه که یه کم از آبجو قوی تره (مدیونید اگه فک کنید از این چیزای خاکبرسری خورده باشم))
+ام بدم نمیاد
•هییییی من هنوز پشت خطم
+اوووووم یادم رفت ببخشید
به موبایلم اشاره کردم که تلفن صحبت می کنم
جیمین اشاره کرد که میرن تو هال
•چیه خوشگله اومد پیشت عقلت از سرت رفت
+حالا هرچی
•اوووووو ا/ت خانم یه دل نه صد دل عاشق شده
+چرت و پرت نگو
•حالا چش وحشی و ولش کن شنبه مسابقس زنگ زدم بگم میای دیگه ؟
+نمی دونم
•امروز تو پیست چو رو دیدم گفت میاد توام بیا به یاد قدیما
+بهش فکر می کنم
•خوشگلم بیار
+اون واسه چی؟
•بالاخره دوست دخترش مسابقه داره نمی خواد بوسه موفقیت بده بهت ؟
از حرفش لرز کردم اگه همچنین اتفاقی می‌افتاد حتما ازمون فیلم می گیرن
+بعید میدونم وقت داشته باشه ، فکر کنم سرش شلوغه ولی من میام
•اینطوری که نمیشه ولی اوکی
+باشه پس شنبه می بینمت بای
لعنت بهتون نه میشه نبرمش نه میشه ببرمش دو راهیه بدیه که هر کدوم عواقب بدی بعدش داره
آهی از ته دل کشیدم سمت در اتاق راه افتادم
صدای خنده تهیونگ میومد انگار بحث جالبی بین اون و جیمین بود با اخم مصلحتی پیششون رفتم
+یا چرا در نزده اومدین تو اتاق شاید لخت بودم
×اووووو ا/ت شی چرا باید لخت باشی با یه پسر غریبه تو خونه ؟ شیطونا خبریه و من ازش بی خبرم ؟
تهیونگ با اخم بهش توپید
# مزه نریز
لعنتی، سوتی بدی دادم
+نخیر منظورم این بود شاید دوش گرفته باشم یا بخوام لباس عوض کنم یا هر دلیل دیگه آدم در میزنه
# موافقم
×که موافقی؟ بگم ؟
# یاااااا حوصله ندارم توام هی اذیت کن باشه؟
× باشه هرچی تو بخوای
# اووووف جیمین از دست تو
سمت کانتر آشپزخونه رفتم و تو یه حرکت روش نشستم
تمام حواسم به مسابقه شنبه بود ضربان قلبم رو هزار بود  باید بهش بگم ؟ نه چه لزومی داره اون اونجا باشه که یکیم عکس و فیلم بگیره و پخش کنه همینجوریش نمیشه جمع کرد این قضیه رو چه برسه به این که بازم عکس فیلم باشه از طرفی هم نباشه بازم فیلمو جاشوآ پخش می کنه چه غلطی بکنم ؟
# ا/ت
+بله
# حواست کجاست سه ساعته دارم صدات می کنم
+متوجه نشدم
# میگم مزه با سان ساچون چی می خوری ؟
+ام ، چی دارین ؟
× خب من صدف گرفتم با ماهی مرکب البته اگه بخوای رامیون هم هست بخوای ته ته واست درست می کنه
# از خودت مایه بذار
× خاک تو سرت مثلا دوست پسرشی
+ همون صدف می خورم مرسی
# اوکی
نگاه خیره تهیونگ رو من بود سعی کردم تا جایی که میشه نگاهش نکنم
×ا/ت میای کمک تنهایی نمی تونم ببرمشون
+آره حتما
از کانتر پایین اومدم و شاتایی که روی میز چیده شده بود برداشتم سمت هال رفتم تهیونگ هم پشت سر من با فاصله کمی میومد
×خب مرغ عشقا بشینید همچی آمادس
# چرا انقدر این کلمه رو تکرار می کنی ؟
×اوووووم کدوم کلمه دقیقا؟
# مرغ عشقا
×من میگم که عادت کنید بهش
حالا که دقت می کردم جیمین اون آدم سرد و مغرور و خشک نبود بلکه یه پسر شیطون و کیوت تو دل برو بود برعکس تهیونگ که یه آدم خشک و اخمو و صد البته مغرور
×خوردیش
+چیو ؟
× ته ته و یکم برای آرمیا بذار بمونه
لب و لوچمو کج و کوله کردم
+مال خودشون نخواستم
خنده ای از ته دل کرد که مصادف شد با سوقولمه زدن تهیونگ
×چی کارش کردی که هیچجوره بهت پا نمی ده
# کاری نکردم خودم نخواستم مخشو بزنن
+ به همین خیال باش کیم تهیونگ
جوابی نداد خم شد که سان ساچون و داخل شات ها بریزه برای این که نزدیک ترشون باشم صندلیمو عوض کردم شاتی و تهیونگ سمت من گرفت
# بیا
+ممنون
شات بعدی و به جیمین داد و شات خودش رو هم برداشت
# به چه مناسبت بزنیم این شات و ؟
×هییییی بخاطر دل شکسته من
# دل شکسته ؟
× آره شکسته ، ا/ت در جریانه
با صدای غمگین و خیلی آروم که به زور می شد شنید گفت
# یا ا/ت میدونه بعد منی که چندین ساله دوستتم نه واقعا که
جیمین با قیافه مظلوم رو به تهیونگ کرد و گفت
× آخه اون اولین نفری بود که راجب این موضوع فهمید هرچقدر هم منکرش شدم بازم زیر بار نرفت و دو سه بار هوامو داشت
# که این طور
تهیونگ موقعی که داشت جملشو می گفت به من نگاه کرد
+اوهوم
# پس به سلامتی دل شکسته ، رازها و دوستی های جدید
حرفشو با کنایه زد یه تک شاتشو سر کشید
از حرفش لبمو به دندون گرفتم بذاق دهنمو به زور قورت دادم
# حالا این دختر خوش بخت کیه که شاهزاده ما عاشقش شده ؟
+میشناسی
# واقعا چه جالب که هم من میشناسم هم تو
+هی آروم باش چیزی نشده که انقدر شلوغش کردی
# اونی که ازش پنهون شده منم ، اونی که دوست صمیمیمو ازم قاپ زده ام تویی
از طرز فکر بچگونش خندم گرفته بود واقعا الان حسودی کرده ؟
+ داری حسودی می کنی ؟
وی کوچولو بین ابروهاش شکل گرفت
# نه کی گفته ؟!
نمی دونم چی شد ولی دست خودم نیست بدون این که به بعدش فکر کنم بغلش کردم دست راستمو نوازش وار پشت سرش کشیدم
+هی آروم باش چیزی نیست
انگار از کارم شوکه شده بود چون بدنش سفت ترین حالتی بود که تاحالا لمس کرده بودم حاضرم شرط ببندم که حتی نفسم نمی کشه نمی دونم چقدر تو این حالت بودیم که صدای جیمین دراومد
× هیییییی ، منم اینجاماااا،  اونی که حالش بد بود من بودم
حس کردم صورتم از حرفش رنگ گرفته بود بدون این که تهیونگ و نگاه کنم ازش جدا شدم
ادامه دارد
-------------‐--------------‐-----------------------
‐--------------------
خب سعی کردم یکم طولانی تر بنویسم برای همین دیروز نذاشتم
خب حدس بزنید ببینم به نظرتون قسمت بعدی چی میشه ؟🤔🤫
نظر و ویت یادتون نره 🥺😍

قلب آبرنگی منWhere stories live. Discover now