آلارم گوش خراش گوشیم بهم فهموند ساعت ۷ صبحه و قرار نیست بیشتر از این بخوابم خاموشش کردم و محکم سرمو تو بالشت فرو کردم چشامو بستم اولین چیزی که یادم افتاد جیمین کی رفت ؟ اگه نرفته باشه چی ؟
مثل برق گرفته ها از رو تخت پایین پریدم و با دو پله هارو دو تا یکی پایین رفتم سعی کردم در اتاق چو رو آروم باز کنم که بیدار نشه جیمین نبود نفس راحتی کشیدم در اتاق و بستم سمت آشپزخونه رفتم تا یه چیزی بخورم تا به دانشگاه برم و آهین رو ببینم همون طور که داشتم چشامو می مالیدم چشم به میز چیده شده روبروم افتاد دیگه واقعا خواب از سرم پریده بود یاد داشت کوچیکی روی میز بهم چشمک می زد
"ببخش که دیشب با حرفام خستت کردم همیشه باعث دردسرتم هم من هم دوستام امیدوارم بتونم برات جبران کنم. دوست جدید و پردردسرت جیمین "
لبخند زدم به خط زیبایی که داشت فکر تو سرم جرقه زد اگه جیمین به من زنگ بزنه و چو ببینه فکر می کنه من با جیمین قرار می ذارم و این اصلا خوب نیست پس اسمشو باید عوض کنم ولی چی ؟ !!!
چو وارد آشپزخونه شد
-کسی دعوته ؟
+نه قوانین خونرو که می دونی
-متاسفم چند بار زیر پا گذاشتم
"منم دیشب زیر پا گذاشتم "
+اشکال نداره
-توصبحونه چیدی ؟
+اوهوم
مشکوک نگام کرد
-تو هیچ وقت نمی ذاری من صب کیمجی بخورم
به میز نگاه کردم روی میز تست کیمجی ، تخم مرغ با کیمجی ، پاجئون ، برنج سرخ شده و شیر توت فرنگی بود دقیقا چیزایی بود که چو دوست داشت در حقیقت جیمین واسه چو صبحونه حاضر کرده بود نه من تو دلم واسه این شیطنتش فحشش دادم
+تو الان سه روزه چیزی نخوردی برای همین اینارو واست درست کردم اگه چیز دیگه با کیمجی می خوای بگو مثلا خورشت کیمجی یا پیتزا کیمجی
-نه ممنون خیلی میل ندارم
بی حال گفت دستشو گرفتم و رو صندلی نشوندمش
هولی شت بوی یاس میده ، دقیقا مثل عطر جیمین
+یااااااااا کلی زحمت کشیدم
-میدونم ببخشید
سرشو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن انگار دنبال بهانه بود که گریه کنه
صندلی رو عقب کشیدم دستمو دور بازوش انداختم به زور پشت میز نشوندمش صندلیمو نزدیک ترین جایی که میتونستم کنار چو جا دادم تست و برداشتم سمت دهن چو بردم اولش مقاومت کرد ولی یه گاز کوچیک ازش خورد نگاهی بهم کرد با مهربونی بهش لبخند زدم یک مقدار از شیر توت فرنگیشو قورت داد مجدد تست و سمت دهنش بردم که دستمو تو هوا نگه داشت
-اونی دیشب یه خواب عجیب دیدم
+چی خواب دیدی
-بگم مسخره ام نمی کنی
+خل شدی ؟ چی دیدی ؟
-خواب دیدم تو بغل جیمین خوابیدم سرمو گذاشته بودم رو سینش صدای قلبشو میشنیدم به صورتش نگاه کردم نمی دونم چقدر ولی زول زده بودم
+بعدش چی شد
-چشاشو باز کرد زول زد تو چشام آروم گونمو نوازش کرد
نوک بینیمو بوسید گفت وقت خوابه بخواب منم خوابیدم
صبح پاشدم دیدم همچین خوابی دیدم خیلی شبیه واقعیت بود انگار واقعا داشتم تجربش می کردم
با دهن باز داشتم نگاهش می کردم هیچ ایده ای نداشتم جوابشو بدم
+هوم که این طور
فقط سرشو مظلوم بالا پایین کرد
+تستت و بخور
یه گاز دیگه زد
+جیمین رمز در اینجارو داره نه ؟
اخماشو کرد تو هم
-نه نداره
+خوبه
-چطور ؟
+همینطوری
نگاهی به لباساش کردم
لعنتی تاپ یقه هفت مشکی ابریشمی که تا بالای نافش باز بود تقریبا نصف سینه چو رو نمایش می داد همینطور شورتک برزیلی ست تاپش تنش بود
+لباس خواب دیشبته ؟
-اوهوم چطور
لعنتی من به جای جیمین تحریک شدم چطوری خودشو کنترل کرده کاری باهات نکرده ؟
+آخه ندیده بودمش
-تازه خریدمش
+آها، چو باید با هم حرف بزنیم
-میدونم ولی الان وقتش نیست باشه یه روزی که وقتش بود الان هیچ توضیحی نمی تونم بهت بدم
+بهم بگو بذار کمکت کنم
-تو صبحونه نمی خوری ؟
+چرا
بحث و عوض کرد مقداری از پاجئون داخل بشقابم گذاشتم ، مشغول خوردن شدن از چیزی که انتظار داشتم خوشمزه تر بود
-------------‐--------------‐-----------------------
‐--------------------
تقریبا کل مسیر رو دوییم
+سونبه معذرت می خوام که دیر اومدم
_آروم باش یه نفس بگیر ، اشکال نداره
با لبخند کمرنگی بهم گفت
_خب تعریف کن ببینم ژاپن چطور بود ؟
+ام خوب بود ، البته اونقدر که فکر می کردم خوش نگذشت ولی خب بدم نبود
_که اینطور
لبخند مهربونی زدم
_خب بیا راجب پروژه ات حرف بزنیم
چند ساعتی بود تو آتلیه دانشگاه مشغول حرف زدن بودیم با ویبره گوشیم بهش نگاه کردم
خدای من ساعت ۱۰ شب بود
از شماره ناشناس پیامی داشتم
# حرف زدنت با این پسره تموم نشد ؟
این کیه این وقت شب
+شما ؟!
# چقدر زود فراموشم کردی ؟ بخاطر پسر کنارته
+متوجه منظورتون نمیشم !
# آه چقدر تو کند ذهنی دوست داری کی باشم دوست پسرتم
+کند ذهن خودتی ، در ضمن من دوست پسر ندارم
# پس من کی ام یادت رفته ؟
+فک کنم اشتباه گرفتید
# ا/ت ، مگه اسمت ا/ت نیست ؟
+اسم منو از کجا می دونی
# چون تو دوست دخترمی متاسفانه و منو یادت نمیاد جالبه تو چهار روز منو فراموش کردی
+تهیونگ تویی؟
# پس می خوای کی باشه ؟ یا از این پسره فاصله بگیر ازش خوشم نمیاد
+مشکل خودته
# بیا بیرون از ساعت ۸ جلو در دانشگاه منتظرتم
+برای چی ؟
# چون باید باهام بیای
+کجا اون وقت
_ا/ت شی اتفاقی افتاده ؟ اخمات تو همه
+ام ....نه مشکلی نیست ببخشید حواسم پرت شد
# یا انقدر باهاش لاس نزن بیا بیرون
+تو کجایی ه منو میپایی ؟
# بیخیال بیا بیرون تا نیومدم جلو دوست پسرت به زور نبردمت یادت که نرفته قرار یه ماه با هم باشیم تا اون ویدئو لعنتی پخش نشده
+منو تهدید می کنی ؟
# رو مخم راه نرو بیا باید بریم جایی ، بهت پنج دقیقه وقت می دم وگرنه قول نمی دم بیام تو دوست نداری که کسی منو ببینه مگه نه ؟!
+تو خیلی قلدری، الان میام
+سونبه یه کاری واسم پیش اومده متاسفم باید برم
آهین لبخند آروم در عین حال خسته ای زد
_ مشکلی نیست برو من یه کم دیگه کار دارم باید رو پروژه خودم کار کنم
+پس من می رم ، فایتینگ
مشتامو تو هوا براش تکون دادم که باعث خندش شد بعد یه تعظيم کوتاه از اونجا فاصله گرفتم
-------------‐--------------‐-----------------------
‐--------------------
هلو هَپی ۱۴۰۱
امیدوارم سال خوبی پر از آرامش داشته باشید به همراه کلی اتفاقات خوب
راستش دروغ چرا دارم روی یه وان شات خفن کار می کنم 😅😁 اونم احتمالا تو این تعطیلات آپ می کنم سُووووو فعلا با این آپ های کوتاه منو ببخشید دوستون دارم مجدد سال نو مبارک باشه
YOU ARE READING
قلب آبرنگی من
Romanceا/ت برای این که دوستش چو رو تو کنسرت بی تی اس همراهی کنه به کنسرت میره و غافل از این که یک اتفاق تو فن میتینگ کل زندگیشو متحول میکنه و قسمت از وجودش که سیاه و تاریکه و مدتها بود که خاموشش کرده بود دوباره فعال میکنه چه کسی می تونه اونو از حالت جدیدش...