=الان از دست من عصبانیه ؟
-سرچی ؟
=این که باخته
-بعید می دونم بیشتر بهش می خورد کلافه باشه تا عصبی
-------------‐--------------‐-----------------------
‐--------------------
چهار روز از مسابقه ا/ت می گذره ولی خبری ازش نبود هر سری تماس می گرفتم رد تماس می کرد حتی تهیونگ و جیمین و جونگکوک هم نگران حالش بودن و هر یک ساعت یک بار جیمین زنگ میزد و سوال تکراری خبری از ا/ت شده یا نه میپرسه ، جانگمین هم از طرف دیگه کلافم کرده هی می پرسه کی برمیگردم گوشیم مجدد زنگ خورد بی حوصله نگاهش کردم ا/ت بود سریع تماس و وصل کردم
-ا/ت عزیزم کجایی ؟ خوبی ؟ چرا جواب نمیدادی ؟
+اوووووو میس چو چطوری ؟ یواش تر کدومو جواب بدم ؟
-مستی ؟
+خب دو سه تا پیک زدم
-چرت نگو تو با دو سه تا اینطوری نمیشی حداقل دو سه تا بطری باید زده باشی کجایی بیام ؟
+نمی دونم
-کی دور و برته؟
+اممممم فک کنم یه پسر جذاب که اونور پیشخونه
-گوشی و بده بهش
+چرا ؟
-بده بعدا می فهمی
▪︎بله؟!
-ام سلام اونجا کجاست من بیام دنبال دوستم
با بدترین لهجه با بارمن ژاپنی صحبت کردم فهمیدم کجاست آماده شدم که برم باز جیمین زنگ زد
×الو سلام
-سلام جیمین اوپا ا/ت زنگ زد خیلی مست بود می خوام برم دنبالش بعدا بهت زنگ می زنم
انگار از شنیدن اسم ا/ت هیجان زده شد
×کجاست منم بیام تنها نرو
-اوپا فک کنم یادت رفته که تو ژاپن همه میشناسنت کجا میخوای بیای ؟
با جدیت تمام گفت
×من خودمو میرسونم کجاست ؟
آدرسو براش فرستادم ، خودمم آماده شدم که برم دنبال ا/ت
از تو هتل تاکسی گرفتم برای اون آدرس نمی دونم چقدر تو راه بودم ولی جیمین و تهیونگ رسیده بودن و با صحنه ای که دیدم چشام از این باز تر نمی شد ا/ت رو پای تهیونگ نشسته بود و دستاش دور گردن تهیونگ بود از اون بدتر سرش یه جایی بین شونه و گردن تهیونگ بود و نگاه کلافه تهیونگ به ا/ت، اوه نه چه آبرو ریزی ا/ت بفهمه رسما تارک دنیا میشه مطمئنم چجوری این گند و جمع کنم اصلا اون اینجا چی کار می کنه ؟ آب دهنمو به زور قورت دادم سمتشون رفتم
-سلام
جفتشون بهم نگاه کردن و بهم سلام کردن با این تفاوت که چشای جیمین از سوژه ای که گیر اورده می خندید و چشای تهیونگ می گفت بیا منو نجات بده
-تهیونگ شی ا/ت رو بدید به من از اینجا به بعد من حلش می کنم
# یعنی می خوای بگی از پس یه الف بچه بر نمیام؟
-نهههههههه من همچین چیزی نگفتم آخه اگه یکی ببینه چی میگه ؟
# چی میگه ؟
-هیچی بریم ؟
# اوهوم
تهیونگ دست آزادشو زیر زانو ا/ت انداخت و تو یه حرکت سریع برآید استایل بغلش کرد جیمین رو سر تهیونگ کلاه کپ گذاشت و رو صورتش ماسک زد انگار اونا فقط منتظر من بودن که بیام و برن بدون هیچ حرفی دنبالشون راه افتادم ا/ت رسما تو بغل تهیونگ بی هوش بود از دیدنشون یه جوری شدم نمی دونم چرا ولی دلم می خواست سرنوشتشون با هم یکی بشه ا/ت به اندازه کافی عذاب کشیده بود وقتشه با فرشته ای مثل تهیونگ باشه
×به چی فکر می کنی ؟
-هیچی
×به هم میان مگه نه ؟
مضمون سوالشو میدونستم ولی خودمو زدم به اون راه
-کیا ؟
×ا/ت و ته ته
-نمی دونم
×تهیونگ از روزی که قضیه ا/ت رو فهمیده یه جوری شده
-چجوری ؟
×نمی دونم انگار عذاب وجدان گرفته
-چرا ؟
×منم مثل تو ولی همش راجب ا/ت می پرسه از هر ۱۰ تا جملش ۹ تاش راجب ا/ت بود برای همین همش بهت زنگ می زدم متاسفم که توام کلافه کردم
-نه مشکلی نیست مهم ا/ت بود که پیدا شد
×آره
جیمین پشت فرمون نشست خواستم برم عقب پیش ا/ت بشینم که تهیونگ مانع شد جلو نشستم ولی کل مسیر از تو آینه ماشین پشت و میدیم (آینه در شاگرد) که چجوری تهیونگ ا/ت و بغل کرده و مواظب که اتفاقی براش نیوفته این برام تازگی داشت
×کجا برم ؟
-از این طرف
به هتل رسیدیم به سمت عقب برگشتم تهیونگ شی من بقیشو حل می کنم بیشتر از این شرمندم نکنید لطفا
# نمی تونم
از حرفش جا خوردم
-چرا
# وقتی رسیدیم بار ا/ت شی یقمو گرفت و ازم خواست تا بیدار نشده تنهاش نذارم و تو بغلم از حال رفت منم نمیتونم همین طوری ولش کنم بهش مدیونم
حرفی نداشتم بگم با سر حرفشو تایید کردم از ماشین پیاده شدم و تهیونگ با همون حالتی که تو بار ا/ت رو حمل کرد وارد هتل شد سمت آسانسور رفتیم و سعی کرد خودشو از دوربین داخل اتاقک آسانسور مخفی کنه برای همین به شدت نزدیک ا/ت شد این تئوری برام پیش اومد اگه همین الان ا/ت از خواب بیدار بشه چه ری اکشنی نسبت به این فاصله یا پوزیشنش داره از جیغ جیغایی که میتونه بکنه خندم گرفت که از چشم جیمین دور نموند که با یه چشمک بهم فهموند به چی می خندم ؟
با ابرویی که براش بالا انداختم هیچی بی صدایی بهش گفتم با باز شدن در من سعی کردم جلو بیوفتم تا در و برای تهیونگ باز کنم
تهیونگ ا/ت رو روی تخت گذاشت و خودش هم کنارش دراز کشید از چیزی که میدیدم زبونم بند اومده بود ا/ت منو حلق آویز می کنه فکر یه مراسم آبرو مند باشم
-تهیونگ شی من از اینجا به بعد حواسم بهش هست
# نوچ من بهش قول دادم خودم هستم برو استراحت کن
-اما....
دستم توسط جیمین کشیده شد و منو از اتاق بیرون برد
-کجا میریم؟
×نمی دونم
-اتفاقی نیوفته
×تهیونگ هست
-خب تهیونگ بلایی....
پرید وسط حرفم
×یاااااا راجب ما چی فک کردی ؟ اصلا فک می کنی ؟ هیچ کدوم ما علاقه ای به این که یه دختر بی هوش رو تخت باشه و بخوایم بهش تعرض کنیم نداریم
-معذرت می خوام
انگشت اشارشو تهدید وار جلو صورتم تکون داد
×بار آخرت باشه اینطوری حرف می زنی مفهومه ؟
چند بار سرمو بالا و پایین کردم و رومو ازش برگردوندم تا اشکای تو چشامو نبینه
-------------‐--------------‐-----------------------
‐--------------------
راوی ا/ت
سر درد بدی بیدار شدم حس می کردم رگ تو پیشونیم گرفته باشه آخی گفتم چشامو باز کردم نفسم قطع شد چی میدیدم ؟ دارم خواب میبینم ؟ من کجام ؟ چرا تو بغل تهیونگم ؟ چیییییی ؟ من تو بغل تهونگم ؟!
YOU ARE READING
قلب آبرنگی من
Romanceا/ت برای این که دوستش چو رو تو کنسرت بی تی اس همراهی کنه به کنسرت میره و غافل از این که یک اتفاق تو فن میتینگ کل زندگیشو متحول میکنه و قسمت از وجودش که سیاه و تاریکه و مدتها بود که خاموشش کرده بود دوباره فعال میکنه چه کسی می تونه اونو از حالت جدیدش...