part 6

314 43 11
                                    

_خوبه حداقل رنگای درست رو خریدی.

من به انجی تیکه انداختم.لویی خندش گرفته ولی لیام نه اون واقعا از انجی خوشش میاد؟

_خوب پسرا قرار بود شما وسایل های که واسه اتاق میخواین رو روی یه کاغذ بنویسید.

زین از جاش بلند شد و از توی یه کشو کاغذ رو اورد داد به من ، داشتم به اون لیست بزرگ و چرت پسرا یه نگاهی مینداختم با صدای نایل بهش نگاه انداختم .

_من یه چیز دیگه هم میخوام.

_نایل خفه شو.

زین گفت چرا مگه اون چی میخواد؟

_نه بگو

من گفتم نایل یه لبخند زد به زین امد بهم نزدیک تر شد و ادامه داد.

_من یه دستگاه موسیقی قدیمی میخوام.

_خوب اینکه چیزی نیست من برات میگیرم.

_نمیتونی.

زین گفت.

_چرا؟

واقعا چرا، من میتونم.

_اون یه دستگاه خیلی قدیمیه اون با برق کار نمیکنه.... یعنی هم با برق کار میکنه ولی باید توش پول بندازی.

نایل گفت ، پول؟ من تاحالا ندیدم اونا با برق و دکمه های صدا کار میکنن.

_این باید خیلی قدیمی باشه تو نمیدونی کجا میشه این دستگاه رو پیدا کرد؟

از نایل پرسیدم.

_نه من نمیدونم.

_بیا ،حالا این دستگاه نباشه هم میشه.

زین گفت ،صبر کن شاید اون بدونه.

_صبر کنین من یه نفر رو میشناسم کارش با وسایل های قدیمیه.

نایل یه لبخند بزرگ زد و گفت.

_واقعا ؟

_اره شاید اون داشته باشه شایدم بدونه این دستگاه موسیقی قدیمی از کجا میشه پیداش کرد.

من دستگاه موسیقی قدیمی رو بایه حالتی گفتم که نایل زد تو پهلوم و گفت .

_هی به من تیکه ننداز.

من فقط خندیدم اونا پسرای خوبی ان البته هارولد یکم عجیبه وقتی کسی نیست خوبه اما وقتی یه نفر دیگه پیشمونه بد میشه.

_تو میخوای بری پیش اقای سانتیاگو ؟

انجی ازم پرسید

_اره .

با فکر کردن به اون یه لبخند امد روی لبم اون پیر مرد مهربون.

_باشه پس سلام منو بهش برسون بگو میرم پیشش تا ببینمش.

چی صبر کن اون باهام نمیاد؟

_تو باهام نمیای؟؟؟

_نه من اینجا میمونم تا یکم از کارا رو درست کنم.

Endless loveWhere stories live. Discover now