part 35

279 30 15
                                    

_ایزی؟

_هم.
من خیلی خسته شدم و دلم درد میکنه پس میخوام بخوابم.

_تو الان به من گفتی هری...فهمیدی؟

اوه راست میگه واسه بار اول بهش گفتم هری عجب بود چون اصلا نهمیدم.

_اره

_ازش خوشم امد....بهم بگو هری یا نه بعضی وقتا هارولد هم بگو از اونم خوشم میاد.

_باشه.

من اروم گفتم چون دیگه خسته ام درد دارم لعنتی این مزخرفه...چشمامو بستم که زود تر خوابم ببره اره این خوبه.

داستان از نگاه هری

اون الان ده دقیقه اس که خوابه و من دارم نگاهش میکنم اون پاکه معصومه لعنتی چرا باهاش اینکارو کردم اون باکره بود من نباید اینکارو میکرد حداقل تا وقتی از خودم مطمئن نبودم نباید ....نباید اینکارو میکردم.

حس پشیمونی دارم اون منو دوست داره واقعا دوست داره و فکر نکنم کار سوفی و لویی رو با من بکنه این مسخره اس من با هیچ دختری زیاد نبودم چون میترسیدم که اون باز همون کارو بکنه لعنتی....اما...اما ایزی انگار فرق داره اون چیزی رو بهم داد که کسی نداده حتی...حتی سوفی لعنتی من چرا از فکر اون دختره نمیتونم بیرون بیام من دیگه نمیخوام به سوفی فکر کنم اون...لعنتی برو بیرون از زندگیم برو برووووو.....

اروم از جام بلند شدم و ملافه رو کشیدم روی ایزی و لکه های خون رو روی مبل دیدم لعنتی بازم عذاب وجدان گرفتم اه....من چه گوهی بخورم....خوبه نیاز نیست مبلو بندازم بره چون به راحتی پاک میشه....بلند شدم و نزدیک بود پامو رو کاند/وم کثیفی که همینجوری انداخته بودم زمین بزارم اففف... من رفتم اشپز خونه و یه لیوان اب خوردم و یکی دیگه نه این آتیش توی دلمو اروم نکرد پس رفتم حموم تا یکم دوش بگیرم ارومم کنه... من هیچ لباسی تنم نیست پس رفتم زیر دوش و اونو باز کردم اب ریخت رو صورتم ،موهام ،کمرم که یکم سوخت بخاطر جای ناخن های ایزی و این واقعا سکسیه ..... و پاهام این خوبه من ابو سرد کردم یکم بخاطر سرما لرزیدم ولی این خوبه ارومم میکنه حوصله کاری ندارم پس فقط موهامو شستم که فکر کنم اونا خیلی بلند شدن من که دختر نیستم پی بهتره یکم کوتاهشون کنم ( نههههههههههه :'( لطفا نههههههه ) با همون کف روی موهام بدنمو شستم و البته مهم تر از همه دیکمو چون یکم لیز شده بود .....وقتی کارم تموم شد امدم بیرون و حوله رو دور خودم پیچیدم و اول همه شروع کردم به خشک کردن موهام و بعدش بدنم من یه شورت و شلوارک و تیشرت پوشیدم و همون جور که موهامو خشک میکردم رفتم بیرون ایزی هنو خواب بود فکر کنم اون باید درد داشته باشه باکره ها بعد اولین بارشون درد دارن مگه نه؟ پس رفتم یه قرص مسکن برداشتم بایه لیوان اب گذاشتم رو بشقاب و رفتم پیشش اونا رو گذاشتم روی میز و کنارش نشستم و اروم صداش زدم.

_ایزی....

اون بلند نشد پس یکم تکونش دادم و دوباره صداش زدم.

_ایزی...

اون اروم چشماشو باز کرد پس گفتم.

_پاشو بیا این قرص رو بخور.

اون یکم خودشو تکون داد بلند شه و سریع خودشو جمع کرد و چشماشو بست لعنتی اره درد داره.

_پاشو عزیزم اینو بخور خوب میشی.

اون اروم نشست البته که منم کمکش کردم... قرص رو گذاشتم تو دهنش و ابو گرفتم جلو اون خورد یکم بعد ملافه رو بیشتر دور خودش پیچید.

_برو حموم یه دوش اب گرم خوبت میکنه.

اون فقط سرشو تکون داد چرا اصلا باهام حرف نمیزنه نکنه پشیمونه؟...اون بلند شد و من گفتم.

_اتاقم ته راهرو هستش خودت حمومو میبینی.

_باشه.

خیلی اروم گفت و رفت چرا اینجور بود اره...اره اون پشیمون شده...لعنت به من فکر کنم خیلی بد بودم...این کارم بلد نیستم.
اون لیوانو بردم آشپزخونه و یه سطل اب و دستمال اوردم که اون مبلو تمیز کنم قبل اینکه ایزی بیاد پس شروع کردم ....واقعا عذاب اوره وقتی میفهمم من باعث شدم این خون ازش بره اما اون هر ماه بیشتر از اینا ازش خون میره....وقتی کارم تموم شد اونجارو جمع کردم و دستامو شستم و زنگ زدم برامون غذا بیارن اون الان باید غذا بخوره ما حتی ناهار هم نخوردیم فاک...من دوتا پیتزا سفارش دادم مثل احمق ها ... رفتم جلو تلویزیون رو مبل نشستم و زل زدم به اون برنامه مزخرف که حتی نمیدونم چی بود یکم که محو تلوزیون شده بودم صدای ایزی رو از پشتم شنیدن.

_هری...

قلبم ریخت وقتی اون هری صدام کرد برگشتم و بهش نگاه کردم....اوه خدا اون فقط حوله تنش بود و موهاش خیس دلم میخواد دوباره به فاکش بدم....چی خفه شو هری خفه شو...

_ب...بله

_من چی بپوشم.

_اوه اره...از تو کمدم هر چی دوست داری بردار ....میدونم پسرونس ولی خوب.

_باشه ممنون.

اون دوباره رفت تو اتاق و من یه نفس راحت کشیدم خودمو پرت کردم رو مبل فاک به دیکم نگاه کردم نه برامده نشده خداروشکر...
من باید خودمو کنترل کنم و نمیدونم الان چی میشه لعنتی یعنی اون از من خوشش نیومده؟؟؟
__________________________________:

کلا منحرفه ...میدونم دیر گذاشتم ولی ببخشید مریض شده بودم.

لایک و کامنت فراموش نشه :)

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 22, 2015 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Endless loveWhere stories live. Discover now