part 2

458 58 21
                                    

نایل ما رو به داخل راهنمایی کرد، وای چه قدر اینجا بزرگه گرافیکی کردن اینجا ما رو میکشه. همیجور وسط سالن ایستاده بودیم که یه پسر از تو آشپزخونه امد بیرون.

_ها امدی اینم لیام ددی ما

نایل گفت، ددی یعنی چی؟ از پشت لیام یکی شروع کرد به حرف زدن.

_لیام اینجا که سیب زمینی نیست چرا؟؟؟ اوه شاید بخاطر اینکه من خوردم.

بعدشم صورتشو یه جوری کرد با اینکه انگار سنش از بقیه که اینجان بیشتره اما بامزه بود.

_اوه پسر تو یه احمقی اونا واسه من بودن.

نایل بعد از گفتن با عصبانیت به اون پسر نگاه میکرد.سرمو برگردونمدم دیدم لیام همینجور داره به انجی نگاه میکنه حتی پلکم نمیزه.اما باخره به اون پسر با نمک.نگاه کردو گفت.

_لوی من که دیگه درست نمکینم خودت باید درست کنی .

_اره باید رست کنه.

نایل هم تائیدش کرد.پس اسمش لوی، پسر با نمک. اون شروع کرد به حرف زدن.

_اوه بیخیال ، نمیخواین منو به این خانومای زیبا معرفی کنین.

ویه لبخند خیلی خوشگل به من زد ، واو اون خیلی جذابه ،چی بهتره خفه شی ایزی تو باره اولیه که اونو میبینی. لبخره بهش یه لبخند نصفه زدم .

_انجلیا، ایزی .

زین به ما اشاره کرد و ادامه داد.

_امدن تا اتاق بازیمونو درست کنن.

اتاق بازی مگه مهد کودکه.لیام اول با انجی دست داد بعدش با من تا خواستم دست لوی رو بگیرن در ورودی با شدت باز شد . ویه پسر با موهای بلند با کتو شلوار تنگ مشگی که چندتا از دکمه های بلیزش باز بود تا تاتو های مختلفشو نشون بده، هممم اون جذابه.اما عصبی ، کتشو در اورد پرت کرد رو مبل و با عصبانیت دستشو کشید لای مو هاش انگار میخواست اونا رو بکنه.

_ اوه هارولد چه خبرته.

هارولد؟لوی اولین کسی بود که حرف زد.

_دختره دیونه، دختره دیونه.

اون تقریبا داد میزد. انگار خودش دیونه بود.

_چرا دختر به اون خوشگلی.

زین گفت اونا دارن کیو میگن ، به انجی نگاه کردم اونم مثل من گیج شده بود ،لیام اون هنوز داره بهش نگاه میکنه اینجا دیگه کجاست؟

_خوشگل؟ اره خوشگله ولی اون یه احمقه انقدر غر زد میخواستم بزنمش از همه چی ایراد میگرفت میگفت کثیفه باورت میشه.

بعدش نایل شروع کرد به خندیدن، بعد هارولد که انگار کمی اروم شده بود به من نگاه کرد گفت

_اینا دیگه کین؟

وبا انگشتش به من اشاره کرد .اینا؟

_خوب امدن واسه دیزاین اتاق.

Endless loveWhere stories live. Discover now