_من امدم.
داد زدم.تا انجی بفهمه من امدم
_اوه خیلی خوشحال به نظر میرسی.
اون روی کاناپه نشسته بود من کت ام رو در اورد کنارش نشستم و کفشام رو در اورد اوه پاهام درد گرفتن واقعا این کفش های پاشنه دار خیلی مزخرف ان اما مامانم همیشه میپوشیدشون.
_کجایی؟؟
انجی دستشو اورد جلو صورتم و تکون داد.
_لویی رفته به خدا.
اون گفت و من زدم بهش.
_خوب چطور بود؟
اون پرسید من یه لبخند زدم و گفتم
_عالییی...تو که حوصله ات سر نرفت.
_نه....اصلاااا
با یه لبخند خیلی بزرگ گفتش.
_این یعنی چی؟
_شما رفتین لیام امد.
_چییییی؟
_ما با هم فیلم نگاه میکردیم و نفهمیدم چی شد داشتیم همدیگه رو میبوسیدیم.
_چییییی؟
_اه...چرا هی چی ، چی نکن.
_شما هم دیگه رو بوسیدین ...یعنی الان با همین ؟
_اره.
من و انجی کلی گفتیم و خندیدیم و این خیلی عجیبه اون با لیامه من با لویی واو امشب شب خوبی بود لیام هم خیلی زرنگه امد اینجا میدونست من نیستم. من یه دوش اب گرم گرفتم و با حوله حموم رفتم تو تخت ام ، واسه چی هارولد مست کرد اوفف من نباید بهش فکر کنم گوشیم رو چک کرد...اوه لویی اس داده اونم سه تا من یادم رفته بود. سریع بازشون کردم.
*من رسیدم روز خیلی خوبی بود.
*بهت خوش گذشت؟
*هی کجایی؟
نمیدونم خواب یا بیدار ولی بهش اس دادم.
*ببخشید داشتم با انجی حرف میزدم نفهمیدم میدم اس دادی.
*واینکه ممنونم امشب عالی بود.
من یکم صبر کردم شاید اون بیدار باشه و حدس ام درست بود اون چند دقیقه بعد اس داد.
*خوشحال ام خوب بوده برات.
*راستی با هارولد چیکار کردی؟
من نتونستم و بالاخره پرسیدم.
* هیچی، من اصلا اونجا نرفتم الان خونه خودمم.
*باشه.
*خسته ای؟
اون میخواد حرف بزنه.
* نه،رفتم حمام خیلی راحت شدم.
*اوو پس وقتی خسته ای حمام میری ؟
*اره تو چی؟
خوب ما یکم باید هم دیگه رو بشناسیم.
*من هویج میخورم کلا خوب میشم،به کسی نگو ولی من تصمیم داشتم با یه هویج ازدواج کنم.
*چی؟؟
*اره حواست به دوست پسرت باشه.
دوست پسر اون خیلی بانمکه.
*باشه، تو که تو خونه هویج نداری،هان؟
براش فرستادم و یه شکلک عصبانی هم فرستادم.
*اووو،نه نه.
*خوبه چون میدوم اونجا.
*واقعا؟ پس من یه یخچال پر از هویج دارم.
ما به هم تا ساعت دو اس دادیم .اون واقعا عالیه.و من زود خوابم برد.
صبح بیدار شدم و همون حس بد ، بازم اون خواب رو دیدم نمیدونم این کی قراره تموم بشه.یاد وقتی افتادم ...از خواب پریدم و هارولد منو اروم کرد اون من هیچ وقت آنقدر راحت نخوابیده بودم. اوه اره یادم رفت بعدش گند زد به همه چی من اصلا چرا بهش فکر میکنم ، زود اماده شده و با انجی به سمت خونه اون پسرای ...پسرای معروف رفتیم.
________________________________________:
اینم قسمت جدید؟
YOU ARE READING
Endless love
Fiksi Penggemarزندگی بدون شیرینی هیچ معنای نداره شیرینی زندگی هم عشقه پس زندگی بدون عشق هیچ معنای نداره