NOONA 4

2.3K 333 37
                                        

جئون جونگکوک، بیا بیرون.
با صدای نگهبانی که اسمش رو صدا میزد چشم هاش رو باز کرد.
داخل سلول کوچیکی که پونزده نفر باهم  نشسته بودن روی زمین ، گوشه ای روی زمین سرد و نمور جایی برای خودش  پیدا کرده بود و مستقر شده بود.
احتمال میداد از دیشب که دستگیر شده با وضعیتی که اونجا برقرار بود سه چهار ساعتی بیشتر نخوابیده باشه.
بدنش به خاطر نشسته خوابیدن کمی گرفته و کرخت شده بود ولی خب  در حال حاضر این چیزی نبود که براش اهمیتی داشته باشه.
خوشحال از اینکه نگهبان صداش کرده از جاش بلند شد و به سمت درب فلزی رفت، به در که رسید کششی به عضلاتش داد و نفس عمیقی کشید.
- هی پسر جون!
با صدای یکی از هم سلولی هاش به سمتش برگشت و سوالی نگاهش کرد:
- به نظر خیلی خوشحال میای! زیاد امیدوار نشو ما هم بیرون رفتیم ولی میبینی که هنوز اینجاییم!!
و بعد پوزخند کثیفی زد نگاه از بالا تا پایینی بهش انداخت.
جونگکوک یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت و جواب داد: اگه تو اینجایی بخاطر اینه که یه گندی بالا اوردی، ولی من اشتباه دستگیر شدم پس عمرا قرار نیس دوباره به این گوهدونی ای که تو و امثال تو توش گیر افتادید برگردم.
بعد هم به سمت سربازی که جلوی در منتظرش بود برگشت و از سلول خارج شد.
- دستاتو بیار جلو.
اخمی کرد و از سرباز رو به روش پرسید: مشکل چیه؟ مگه نمیخواید ازادم کنید دستبند برای چیه؟؟
سرباز هم بی تفاوت جواب داد: من چیزی نمیدونم کاری که بهت میگمو بکن.
به ناچار دست هاش رو برد جلو و منتظر شد  تا سرباز دستبند رو ببنده . پشت سر سرباز به راه افتاد و مسیری که طی میکرد رو پیش خودش انالیز کرد  . بعد از رد کردن چندتا راه پله و سالن جلوی یک در متوقف شدن و سرباز بعد زدن تقه ای به در، در رو باز کرد و به داخل هدایتش کرد و گفت: منتظر بشین تا ‌مسئول پروندت بیاد!
جونگکوک کلافه گفت:  چرا منو اوردی اینجا؟ منکه کاری نکردم چرا میخواین ازم بازجویی کنید؟؟ دیگه دارید عصبیم میکنید، میگید جریان چیه یا نه؟؟
در جواب سوالاتش تنها چیزی که دریافت کرد چهره ی بی تفاوت سرباز و بعد بسته شدن در اتاق بازجویی بود.
کلافه مشت های بهم وصل شده توسط دستبندش رو روی میز فلزی جلوی پاش کوبید و ایشی گفت.
تقریبا پنج دقیقه بعد از اینکه سرباز اونو توی اتاق تنها گذاشته بود و رفته بود مردی حدود 30/31 ساله وارد اتاق شد و پرونده ای که دستش بود رو روی میز گذاشت.
نگاهی به پرونده ی باریک روی میز انداخت و پوزخندی زد. کاملا میدونست چه چیزی داخل اون پرونده‌س و حالا داشت میفهمید چرا سر از اتاق بازجویی در اورده.
مردی که رو به روش نشسته بود دستی به ریش هاش کشید وبعد از باز کردن اولین صفحه ی پرونده و کمی بررسی کردنش گفت: خب خب خب. جئون جونگکوک، درسته؟
با تکون دادن سرش اسمش رو تایید کرد و با اخم های توهم گره خورده منتظر ادامه ی حرف اون بازپرس شد.
- بزار یه نگاهی به پروندت بندازم. چیزی که از سوابقت مشخصه اینه که من الان با یه لات بی سرو پا سر و کار دارم درسته اقای جئون؟؟
پوزخندی زد و ادامه داد: خیلیارو داغون کردی پسر جون، پنج ماه پیش هم سر شرط‌‌‌‌ ‌بندی و مسابقه ی زیرزمینی دستگیر شدی. عالیه!
بی طاقت توی حرفش پرید و با صدای بمی گفت: هوووف خودم همه ی اینارو میدونم فقط نمیدونم چرا الان اینجام. نمیدونم این مسخره بازیاتون برای چیه!
باز پرس با خونسردی جواب داد: توام تو بار میچو بودی پس عادیه اگه اینجا باشی.
این بار جونگکوک عصبی خودش رو روی میز کشید و گفت: از دیشب تا الان صد نفرو ول کردید برن، خیلیاشون از ترس گیر افتادن تا لحظه ی ازادیشون به خودشون میلرزیدن ولی منی که کاری نکردم و داشتم اونجا نوشیدنیمو میزدم باید بمونم اینجا و سر از اتاق بازجویی درارم؟؟ اصلا اون سرگرد دیشبیه کجاس برو بگو همون بیاد.  من حسابمو با اون صاف میکنم. باید بدونم چرا الکی منو دستگیر کرده!!!
بازپرس کلافه از وراجی های پسر رو به روش دستش رو محکم روی میز کوبید و عصبی گفت: پسر جون انقدر غر نزن و فقط سوالای منو جواب بده. دیشب تو بار میچو چیکار میکردی؟
دندون هاش رو روی هم فشار داد و گفت: من فقط رفته بودم مست کنم چه کار دیگه ای غیر از این میتونم تو اون بار فاکی داشته باشم؟؟
بازپرس رو به روش تک خنده ای کرد و گفت: که فقط مست کنی جالبه! خوب گوش کن ببین چی میگم به نفعته همکاری کنی و هرچی میدونی رو بگی وگرنه با این پرونده ی خوشگلت چیزای خوبی در انتظارت نیست. حالا مثل بچه های خوب مو به مو بگو اونجا چه خبر بود؟؟
جونگکوک کلافه گفت: من از کجا باید بدونم اونجا چه خبر بود؟ من فقط داشتم‌ مشروبمو میخوردم اصلا به من چه که اونجا چه خبر بود!! هر اتفاقی اونجا افتاده به من مربوط نیست منم مثل هزار تا ادم عادی دیگه اونجا رفته بودم که یکم مست کنم. حالا هم برو بگو همون سرگرده بیاد من حرفی ندارم باهات بزنم.

My little policeman Where stories live. Discover now