DADDYS WEDDING

280 50 8
                                    

جیمین با استرس لب هاش رو به دندون گرفت و تکه ای از پوست لب های آرایش شده‌اش رو کند.

کلافه از تهیونگی که توی اتاق قدم رو می‌رفت پرسید: منظورت چیه که پیداشون نمی‌کنید؟ دوتا بچه کجا می‌تونن قایم شده باشن آخه؟

تهیونگ دستی به موهاش کشید و جواب داد: نمی‌دونم جیمین، نمی‌دونم واقعا! تو نمی‌تونی حدس بزنی که ممکنه کجا رفته باشن؟

خودش رو روی صندلی سفید رنگ پرت کرد و گفت: نه هیچ حدسی ندارم، از کجا باید بدونم اون دوتا فسقلی شیطون دقیقا وسط مراسم ازدواجم کجا خودشون رو قایم کردن؟

پشت سر هم در حال غر زدن بود که جین در اتاق رو باز کرد و از لای در گفت: پونزده دقیقه ی دیگه باید توی جایگاه باشی جیمین! نامجون گفت بهت خبر بدم.

بعد وارد اتاق شد و با مخاطب قرار دادن تهیونگ گفت: بچه ها هنوز پیدا نشدن؟

تهیونگ سری به نشونه ی منفی تکون داد و هوسوک بدون در زدن وارد اتاق شد و با عجله گفت: هی ، پسرا حلقه ها دست شماست؟ هرچی با جونگکوک و یونگی دنبالشون می‌گردیم پیداشون نمی‌کنیم!

جیمین شوکه از روی صندلی بلند شد و گفت: یعنی چی هیونگ؟ الان داری میگی علاوه بر بچه ها حلقه ها هم گم شدن؟

جین خیره به نقطه ای زمزمه کرد: هم حلقه ها، هم بچه ها... غیبشون زده. پس نکنه...

هم زمان با تهیونگ فریاد زدن: حلقه ها دست بچه هاست؟

حالا هر چهار نفر اون ها خارج از اتاق در حال گشتن دنبال اون دوتا بچه بودن که معلوم نبود دقیقا کجای اون عمارت بزرگ قایم شدن!

جیمین دکمه ی کتش رو از هم باز کرد و تند تند وارد اتاق های عمارت می‌شد تا شاید بتونه بچه ها رو پیدا کنه اما خبری از اون دو بچه ی کوچولو نبود!

جونگکوک حیاط عمارت رو زیر پا گذاشته بود و هر گوشه کناری که فکرش رو می‌کرد داشت می‌گشت.

از گشتن روی شاخه های درخت ها تا باغ گل هایی که درش به سختی برای یک ادم بزرگ باز می‌شد چه برسه به دوتا بچه ی کوچیک که زوری ندارن... اما یکی از اون بچه ها مینجی بود پس حتی وجودش توی اون باغ گل چیز دور از ذهنی نبود، اون بچه برای هرچیزی راهی پیدا می‌کرد.

تهیونگ در حال گشتن طبقه ی بالا بود و یونگی حتی زیر صفحه ی کاذب سِن رو هم گشته بود اما هیچکس موفق به پیدا کردنشون نشده بود.

جویو و سورا برای سرگرم کردن مهمون ها مشغول حرف زدن با اون ها بودن و جیهیون و نامجون با عاقدی که برای مراسم اومده بود صحبت می‌کردن تا کمی بیشتر صبر کنه.

My little policeman Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin