ORCHID 9

1.5K 263 38
                                        

بیبی من اول ووت بده💜
***********
ORCHID

جیمین با دیدن چیز های که روی میزش قرار گرفته بود با تعجب زمزمه کرد: اینا چیه؟ روی میز من چیکار میکنه؟؟
با چشمای قلبی نگاهی به بسته ی شکلات کدبری(cadbury) انداخت و با ذوق گفت: شکلات مورد علاقم... قهوه ای که دوست دارم از همون کافه ی مورد علاقم و دوشاخه گل!!
با خودش زمزمه کرد: کی اینکارو کرده؟
نمیدونست چه کسی اینارو روی میزش ‌گذاشته پس تلفن رو جلو کشید و شماره ی داخلی رو گرفت و به لی گفت به اتاقش بیاد.
-بله قربان؟
جیمین بیخیال پرسید: لی تو میدونی کی اینارو رو میز من گذاشته؟؟
- نه قربان من اطلاعی ندارم.
سری تکون داد و گفت: باشه میتونی بری. پرونده ی اکیهیرو یامادا رو برام بیار لطفا.
- بله قربان. چند دقیقه ی دیگه روی میزتونه. 
وقتی لی از اتاق خارج شد، بسته ی شکلات رو برداشت و بازش کرد. با دیدن یادداشتی که پشتش چسبیده بود، کاغذ رو کند و مشغول خوندنش شد: 
«از این به بعد هرروز برات قهوه و گل روی میزت میذارم.»
با خودش فکر کرد: یعنی کی اینکارو کرده؟؟ به نظر میاد یکی تو این اداره روی من کراش داره و خوب میدونه از چه چیزهایی خوشم میاد!
و بعد لبخند شیطانی ای روی لب هاش نقش بست اما با یاداوری گذشته لبخندش از روی لبه هاش محو شد و با ناراحتی شکلات و یادداشت رو توی کشو گذاشت و گل هارو هم داخل لیوانی کنار پنجره قرار داد. یاداوری گذشته باعث شد تمام حس و حال خوب سر صبحش از بین بره!
در اتاق به صدا در اومد و بعد سرباز لی وارد اتاق شد.
-  قربان پرونده ای که خواستید رو براتون اوردم.
جیمین گرفته گفت: ممنون لی بزارش روی میز.
- بله قربان.
چند دقیقه ی بعد، بعد از اینکه قهوه‌ش رو خورد پرونده رو باز کرد و شروع به خوندنش کرد.
اکیهیرو یامادا
32 ساله
عضو باند broken blade
سالهای فعالیت در باند: 2013 تا 2022 . (از سال 2014 تا سال2016 در زندان به سر میبرده)
سوابق:
1-مظنون به قتل هاماکو یاماگوچی، گوکو کوبایاشی و کیم جنی.
2- فروش و حمل انواع مخدر( هروئین، شیشه، LSD)
3- چندین فقره دعوای خیابانی منجر به زخمی شدن پنج نفر.
4- شرکت در چندین پرونده ی قاچاق مواد و انسان.
عوضی ای نثارش کرد و پرونده رو بست. احساس میکرد این ادم اگر دهنش رو  باز کنه به چیزهای مهمی  میتونه برسه. با خودش فکر کرد:  باید حتما خودم بازجوییش کنم. علاوه بر اون چان‌هو هم بود. اون هم کم از این ادم جانی نداشت.
گوشیش رو  در اورد و شماره ی موردش نظر رو انتخاب کرد و براش تایپ کرد:
«میشه ساعت دوازده تو کافه moonlight ( مونلایت) همدیگرو ببینیم؟ باید باهاتون صحبت کنم. پارک جیمین. »

با دیدن پیامی که براش اومده بود بازش کرد و محتوای پیام رو خوند:
«از قهوت لذت بردی؟ گل و شکلاتت چی دوستشون داشتی؟»
متعجب به پیام نگاه کرد و بعد شماره رو خوند اما با اشنا نبودن شماره سریع تایپ کرد:
" تو کی هستی؟"
«مزه‌ش از بین میره اگر بهت بگم جیمین شی... نگفتی دوستشون داشتی یا نه؟؟»
جیمین تایپ کرد:
"فکر میکنی پیدا کردنت برای من کاری داره؟ "
«نه اینکارو نکن. اینجوری خیلی مسخره‌س. وقتش که برسه خودم بهت میگم.»
" پس میخوای هویتت مخفی بمونه؟"
«دقیقا.»
"ok"
شمارش رو ذخیره کرد و بعد گوشی رو توی جیبش گذاشت و به سمت اتاق بازجویی راه افتاد‌. این پرونده باید زودتر جمع میشد چون جیمین نیاز داشت که کمی از این جریانات فاصله بگیره و با خانواده ی کوچیکش وقت بگذرونه!

My little policeman Where stories live. Discover now