سلااام جوجوها🐣🐣🐣من اومدم با پارت جدید .....وت و کامنت فراموش نشه...ماچ به کلتون🥺🐣♥️🌺😘کاور کاور 🤦🏼♀️🥵
Taehyung's pov
خدای من! من با استاد دانشکده خوابیدم!! جالبترین نکتش اینه که اصلا احساس پشیمونی ندارم! دیروز بهترین روز زندگیم بود اون بعد بوسیدن پیشونم کمکم کرد دوش بگیرم و منو شست! استاد دانشکده منو شست! خدای من چه خجالت آور!!
Author's pov
تهیونگ داشت برای رفتن به دانشگاه آماده میشد ولی وقتی جلوی آیینه قرار گرفت و تن خودشو برانداز کرد با یاد اتفاقایی که دیروز افتاد بدنش داغ شد و لپاش گل انداخت. اون با لذت جای تکتک لمسای جانگکوک و لمس میکرد و مثل احمقا به آیینه لبخند میزد. با صدای زنگ گوشیش از اون حالت احمقانه خارج شد و وقتی اسم استاد جئون رو دید هل شد.
-سلااام ... بیبیِ ددی چطوره؟
تهیونگ هنوز عادت به اینجور خطاب شدن نداشت و هروقت جانگکوک اینجوری خطابش میکرد پیچشی زیر دلش حس میکرد و نمیتونست درست جمله بندی کنه.
-نمیخوای جواب بدی بیبی؟
-بب..بله استاد...
جانگکوک به لفظ استاد خندید و گفت:
-اوه خدای من بیبی! بعد همهی اتفاقات دیروز هنوز استاد خطابم میکنی؟
تهیونگ خجالت زده جواب داد:
-ببخشید...استاد...
-عزیزم درد نداری؟
تهیونگ نمیخواست دروغ بگه اون هنوزم نمیتونست درست راه بره و کمرش درد میکرد. علاوه بر این تمایل عجیبی به لوس شدن برای اون مرد داشت پس با صدای بغض آلودی لب زد:
-کمرم خیلی درد میکنه نمیتونم خوب راه برم ددی...
-متاسفم عزیزم.... نیاز نیست امروز بری دانشگاه...منم کلاس ندارم. میخوام بیام دنبالت با هم بریم خونهی من....
پروانه ها تو شکم تهیونگ به پرواز درومدن ولی از اینکه بخواد استادشو ببینه بدجوری خجالت میکشید.
-ولی استاد نمیشه...نمی..
-جملم سوالی نبود! لباساتو بپوش دارم میام!
تهیونگ باشهی آرومی گفت ولی قصدی برای لباس پوشیدن نداشت. خب اون درد داشت ولی نه اونقدر که نتونه لباساشو عوض کنه. ولی چرا میخواست خودشو برای استادش لوس کنه؟ این سوالی بود که تهیونگ جوابی براش نداشت. اون فقط میخواست انجامش بده. تا حالا برای کسی خودشو لوس نکرده بود و میخواست امتحانش کنه. از نظر تهیونگ اینکه یه مرد قوی و جذاب بهش توجه کنه و نازشو بخره لذت بخش بود. پس با بیحالی رو تختش دراز کشید و منتظر شد.
وقتی جانگکوک رسید تهیونگ در و براش باز کرد و درحالیکه سعی میکرد خیلی بیشتر از حالت معمول لنگ بزنه به سمت تختش رفت و دراز کشید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
our little secret (Kookv)
Fanficاستادش هر چند دقیقه یه بار با زبونش لبهاشو خیس میکرد... چقدر این عادتش برای تهیونگ شیرین و خواستنی بود..تهیونگ دوباره اون لبهای خوش حالتو صورتی رو روی لباش میخواست. با متوقف شدن ماشین تهیونگ فهمید که رویای شیرینش تموم شده و بازم باید به خونهی کوچو...