_قربان
+آوردینش؟
_بله، تو انباره
_خوبه.
دستشو توی جیب شلوارش گذاشت و به سمت زیر زمین حرکت کرد. چند وقتی بود که متوجه شده بود تمام محموله هاشون لو میره. با یکم کند و کاو فهمیدن اینکه تو باند یه جاسوس دارن سخت نبود.
و امروز بالاخره تونسته بودن موقع جاسوسی گیرش بندارن.
به محض رسیدنش به انبار تونست ببیندش که روی زمین زانو زده و دستاش با طناب قرمز رنگی از پشت به هم بسته شده بود.
+خب، خب، خب. پس موش کوچولوی جاسوس باند دارک دویل تویی .
صدای خندش توی سکوت زیر زمین اکو شد.
+کی باورش میشه؟ فکرشو بکن. توی باند من، پارک چانیول، یه جاسوس بود و من نفهمیده بودم. اونم کی؟ آشپزمون. مسخرست.
و صدای خنده هاش دوباره بلند شد اما یک دفعه صورتش به حالت جدی قبل برگشت.
به سمت افرادش چرخید.
_گم شید بیرون. من یه اختلات با جاسوس کوچولومون بکنم.
و در همون حین کتش رو از تنش دراورد و روی تکیه گاه صندلی فلزی وسط انبار اویزون کرد و آستین های پیرهن رو تا بالا مرتب تا کرد.
بعد از مطمعن شدن خروج همه به سمت در برگشت و قفلش کرد.
صدای قدم های محکمش به تنهایی برای کیونگسو ترسناک بودن چه برسه به اینکه بخواد به صورتش نگاه کنه.
چانیول روبروی کیونگسو روی دو پاهاش نشست و ناگهانی چونه کیونگ و در دست گرفت و سرش رو بالا آورد.
+باورم نمیشه تمام مدتی که من داشتم بهت ابراز علاقه میکردم تو، تو دلت بهم میخندیدی و از به بازی گرفتنم لذت میبردی.
_چا....
با سیلی که تو گوشش خورد ساکت شد.
+حق نداری اسممو به زبونت بیاری. من لعنتی به تو اعتماد کردم. تو قلبم، زندگیم، عمارتم، مغزم همه جا راحت دادم و کل وجودم و بهت دادم. ولی تو، تو عوضی چیکار کردی؟ خیانت. نه در واقع تو خیانت نکردی . از اولم به همین قصد اینجا بودی این من احمق بودم که گول اون ظاهر مظلوم و قشنگتو خوردم.
_با.باور کن... اونجور که فکر میکنی نیست..... بذار ....بذار برات توضیح بدم..... خواهش میکنم.
+نچ، نچ، نچ مثل اینکه قوانین پارک چانیولو یادت رفته بیبی.
از جاش بلند شد.
+مهم نیست کی باشی
دست برد پشت کمرش.
+یا از طرف کی باشی
کلت نقره ای رنگ و در اورد
+مهم نیست چجوری یا با چه روشی
از پر بودن خشابش مطمئن شد و تفنگ و آماده کرد
+همین که خیانت کنی یا حتی فکر خیانت به من به سرت بزنه حکم مرگتو با دستای خودت امضا کردی.
به سمت پیشونی کیونگ نشونه رفت.
+خب به لطف معشوقه پیشین پارک چانیول بودن بهت اجازه میدم قبل مرگت آخرین حرفاتو بزنی، بعد بمیری. من ازین لطفا به کسی نمیکنم بیبی.
کیونگسو با چشمای تر و غمگین و نا امید برای آخرین بار تو چشمهای چانیول نگاه کرد.
_فقط......لطفا شاد زندگی کن..... دوباره در قلبتو به روی عشق باز کن یولی.... ولی ایندفعه برای ادم درستش.
+خیلی تاثیر گذار بود. خداحافظ سویی.
کیونگ چشمهاش محکم روی هم فشار داد.
و صدای شلیک توی اون انباری اکو شد.•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
چشمهاشو اروم باز کرد.
با گیجی چندتا پلک زد. به دور اطراف نگاه کرد. هوای تاریک بیرون از پنجره نشون دهنده شب بود توی یه اتاق نا آشنا بود. روی تخت خواب دراز کشیده بود لباس خونه تنش بود.
خواست دستهاشو تکون بده اما متوجه شد به تاج تخت با دستبند های فلزی بسته شدن.
تازه داشت لود میشد.
چانیول متوجه جاسوس بودنش شده بود.
افرادش گیرش انداختن. با دستهای بسته توی انباری بود. چانیول اومد و صدای شلیک و بعد .....تاریکی...هیچ چیز دیگه یادش نبود. مطمعن بود قراره بمیره. چشمای مصمم چان و اون تیر.
پس چرا اینجا بود؟
با باز شدن در اتاق و پدیدار شدن قامتی آشنا از تعجب و شوک چند پلک زد و فقط با چشمهای گرد نظاره گر چانیولی بود که با لبخند وارد اتاق شد
+بیدار شدی؟ فک کنم خیلی ترسیده بودی که از شوک و فشار بیهوش شدی.
_م..من....من..اینجا
+سویی؟ چی باعث شد که فک کنی من واقعا میکشمت؟ فک کردی نمیدونم چون اون سرگرد کانگ عوضی می خواست منو گیر بندازه و موفق نبود خواهرتو گروگان گرفت و مجبورت کرد وارد باند بشی و جاسوسی بکنی؟ من هویت تمام اون پلیسا لعنتی رو شناسایی کرده بودم. ولی کی بهتر از تو که به عنوان یه جیب بر گیرت انداختن و در عوض نساختن یه پرونده کت و کلفت برات و ده بیست سال حبس مجبورت کردن وارد باند من بشی ولی متاسفانه یا خوشبختانه علاقت به من باعث شد دیگه کمکش نکنی و اون روباه عوضی با تهدیدت به جون خواهرت دوباره مجبورت کرد که بهم خیانت کنی.
چشمای کیونگ ازین گرد تر نمیشد.
_تو....تو... میدونستی؟..و.. ولی...
+چرا چیزی نگفتم؟ خب سادست. میخواستم ببینم اون سرگرد احمق میخواد تا کجا پیش بره. میدونی که بازی با پلیس چقد برام سرگرم کنندست. علت رفتار دیشبم تو انبار این بود که مطمعن بودم اون عوضی جاسوسای دیگم تو باند داره و دقیقا میدونم کیان و به موقعش حالشونو جا میارم. پس گذاشتم فک کنه تو مردی تا خواهرتو آزاد کنه. مگه بهت قول نداده بود که اگه تو ماموریت لو رفتی خواهرتو از نظر مالی تامین کنه و مراقبش باشه؟
از اطلاعات چانیول شوکه بود. چجوری تمام اینارو میدونست؟ الکی نبود که به اون لعنتی میگفتن دویل.
+،اونجور نگاهم نکن منم جاسوسای خودمو دارم.
نزدیک تخت اومد و چهار دست و پا روی کیونگ خیمه زد.
دستش رو نوازش وار روی گونه کیونگ کشید.
+حالا هم اون پلیسای احمق، هم خواهرت، و حتی افراد من فک میکنن تو مردی. اینجام یکی ازون هزار تا خونه هاییه که دارم و کسی آدرسشو بلد نیست منتها این یکی یکم با بقیه متفاوته چون دقیقا زیر عمارت اون رئیس پلیس شکم گندست اون احمق حتی فکرشم نمیکنه شبا که رو بالش و تخت نرم و گرمش میخوابه و رویای گیر انداختن پارک چانیولو میبینه، من دقیقا زیر عمارتش تک تک کاراشو مییینم.
هر دفعه کیونگ فک میکرد ازین بیشتر شوک نمیشه ولی با حرفهای بعدی چان حرف قبلش نقض میشد.
ولی حالا آروم بود. تا چند ساعت پیش فک میکرد میمیره و آرزوی داشتن زندگی شیرین دوبارش با چان و به گور میبره . ولی حالا اینجا بود.
با یاد آوری چیزی دوباره به چانیول نگاه کرد.
_پس، پس چرا دستام و بستی چان.
+خب بیبی درسته بهت حق دادمو از همه کاراتم خبر داشتم و نکشتمتو فقط صحنه قتلت سوریتو ساختم ولی هنوزم باید تنبیه بشی مگه نه؟ تنبیه بابت اینکه بهم اعتماد نکردی، رازاتو ازم مخفی کردی و باهام حرف نزدی.
_تنبیه؟ چه تنبیهی؟
+اینو شنیدی لذت دادن به یکی جایزشه؟ خب همیشه این نیست . گاهی اوقات لذت انقدر زیاد و غیر قابل تحمل میشه که حکم تنبیه و داره. چه تنبیهی ازین بد تر که تا اوج لذت ببرمت و ثانیه آخر بی نسیب بمونی؟ بیبی حالا حالا ها باهات کار دارم امشب اصلا وقت خواب نیست چون حسابی قراره درد بکشی میدونی که چقدر عاشق بازی کردن باهاتم؟ از همه بیشتر عاشق اون چشمای درشت و تیله ای و خوشگلتم که وقتی غرق لذته پر از اشکه. راستی یادم رفت بگم موندن پیش من و تو این خونه یه ایراد گنده داره. اونم اینکه دیگه قرار نیست از اینجا خلاص شی تو تا ابد زندانی پارک چانیولی بیبی. چه بخوای چه نخوای.
_یولی. من با تو عاشق همه چیزم. وقتی میگم همه چی یعنی حتی عاشق درد کشیدن باهاتم. چه زندان بانی بهتر از پارک چانیول؟ زندانی که تو زندان بانشی خود بهشته یول.
+روباه کوچولو. از معشوقه دویل انتظاریم بیشتر ازین نمیره الکی نیست که قلب منو تسخیر کردی فسقلی شرور.
_به نظرت جدیدا پر حرف نشدی یول؟ ددی نمیخوای کوچولوی اون پایینو تکون بدی و بیبیتو تنبیه کنی و تا خود صبح بهش درد و لذت بدی؟
+صبح معلوم میشه کوچولو کیه. و در ضمن من بهتر از تو تو کل زندگیم نمیتونم پیدا کنم. و آیندمون بدون تو نمیتونم تصور کنم. روزی که دوباره بهم خیانت کنی بی برو برگرد با دست خودم میکشمت. ولی بعدش، با همون دستا خودمم میکشم تا اون دنیام دنبالت میام. فکر بودن با کس دیگه حتی بعد مرگتم به جز من از کلت بیرون کن.
و لب های کیونگ و اسیر لب های خودش کرد.
YOU ARE READING
Scenario Book (Kyunsoo Couple)
Short Storyاینجا قراره یه بوک باشه از سناریو هایی با کاپل های کیونگسو امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.