یکی از عود هارو برداشت با فندک روشنش کرد
روی جا عودی قرارش داد و همون طور که به طرف اتاق میرفت با صدای بلند سعی کرد همسر تنبلش رو از خواب بیدار کنه.
_هی، پارک چانیولللل، بیدار شوو. امروز روز نظافته. فکرشم نکن از زیرش در بری عزیزم.
با رسیدن به اتاق نگاهی به چانیولی که همچنان خواب بود انداخت.
_هی، جناب پارک، زود باششش.
با ندیدن عکس العملی به تخت دو نفره وسط اتاق نزدیک شد، تا خواست دست ببره و بالش و از زیر سر چانیول بکشه مچ دستش اسیر دست چان شد و این کیونگسو بود که روی تخت سقوط کرد و بین بازوهای چانیول اسیر شد.
+اگه دو ساعت دیر تر شروع کنیم مطمئن باش هیچ اتفاقی نمیافته. خونه همیم الانشم تمیزه کار خاصی نداره سو.
با صدای دو رگه از خوابش گفت و کیونگسو رو بیشتر به خودش چسبوند.
کیونگسو با دیدن این حرکت دست از تقلا برداشت و بی حرکت به صورت چان خیره شد.
_فقط یک ساعت. باشه؟ همین یبار. از دفعه های بعد کوتاه نمیام یول.
با دیدن لبخند شکل گرفته روی صورت چان، اون هم متقابلا لبخند زد.
نگاه خیرش رو به لبهای پسر بزگتر دوخت.
صورتش رو نزدیک برد که بلافاصله چشم های چان باز شد. قبل از اینکه کیونگ کاری بکنه این چانیول بود که با از بین بردن همون یک ذره فاصله لبهاشون رو بهم چسبوند.
کیونگسو دست چپش رو بین موهای چان فرو برد و مشغول نوازشش شد که چان چرخید و روی پسرک قرار گرفت، لبهاشون رو از هم جدا کرد .
_میگی باشه ولی خوب میدونی چجوری خواب و از سرم بپرونی.
با شنیدن قهقهه های بلند کیونگسو، متقابلا خندید و بعد بوسه کوتاهی روی گردن پسر کاشت و ازش فاصله گرفت و روی تخت نشست.
+خب پرنس چه دستوری دارن؟
کیونگسو از روی تخت بلند شد و با گرفتن دستهای چان اون رو هم مجبور به بلند شدن کرد.
_اول برو دست و روتو بشور و بیا صبحونه بخوریم تا بعد.
و بعد به سمت سرویس حولش داد و خودش به طرف آشپزخونه رفت.
چان به محض شستن دست و روش و خشک کردنش به طرف آشپز خونه رفت.
+خب حالا همسر عزیزم چی درس.....
با ندیدن کیونگسو و میز خالی از صبحونه نگاه گیجی به اطراف انداخت.
+سو؟ عزیزم؟
به طرف تراس رفت، بعد اتاق و چک کرد، اتاق مطالعه و کارش رو چک کرد، حموم و چک کرد.
ولی کیونگسو هیچ جا نبود.
YOU ARE READING
Scenario Book (Kyunsoo Couple)
Short Storyاینجا قراره یه بوک باشه از سناریو هایی با کاپل های کیونگسو امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.