همونطور که خواب بود دستشو دراز کرد و روی تخت کشید. با حس نکردن جسمی کنارش چشماشو باز کرد.
رنگ هوا نشون میداد که خورشید داره غروب میکنه. با یکم چشم چرخوندن تو اتاق تونست توی تراس ببینتش که به میله های تراس تکیه زده و همون طور که سیگار و بین انگشتاش گرفته بود و دودشو از دهانش خارج میکرد به بیرون و غروب خورشید خیره بود.
به خاطر سکس دردناک و طولانی مدتی که البته یجور تنبیه برای کیونگ بود همچنان درد توی بند بند وجودش میپیچید و تو خواب هم کلافه کرده بود ولی با این وجود از با هر زحمتی بود بلند شد و لنگ زنان به طرف سهون رفت و از پشت دستهاشو دور کمرش پیچید و بغلش کرد و پیشونیش رو به کمرش چسبوند.
_هونی؟ هنوز از دستم ناراحتی؟
سهون بدون اینکه کوچکترین حرکتی بکنه گفت:
+درد داری. هوا هم سرده. بهتره برگردی داخل سرما میخوری.
_سهونی؟ قهری؟
سهون دستای کیونگ و از کمرش باز کرد . بعد از عقب رفتن کیونگ چرخید و تو چشماش خیره شد. آخرین پوک رو به سیگار تو دستش زد و داخل زیر سیگاری که روی میز بغل دستش بود خاموشش کرد.
+اگه امروز پرونده ها رو جا نذاشته بودم و زود تر نمیومدم خونه میخواستی بری؟ چه فکری با خودت کردی؟ ها؟
کم کم دوباره خشمش داشت از یاد آوری صبح بیدار میشد.
_اخه.. اون .. تهدیدم کرده بود هون . اگه تهدید میکرد بلایی سر خودم بیاره اصلا مهم نبود . ولی، تو......من نمیتونم ببینم بلایی سر تو بیاره. نمیتونستم بشینم و تماشا کنم چجوری بهت آسیب میزنه. اون یه دیوونه ی روانیه. خودتم خوب میدونی هرکاری از دستش برمیاد. تازه اگه... اگه واقعا کاری میکرد شرکتت زمین بخوره ، برای اون این کار مثل آب خوردنه . تو خیلی برای اون شرکت زحمت کشیدی. میدونم چقدر عاشق اونجایی میدونم.......
+کیونگسو
با فریاد سهون سکوت کرد.
+من عاشق اون شرکتم ولی نه بیشتر از تو. من برای اونجا زحمت کشیدم ولی نه بیشتر از بدست آوردن تو. پدرم تهدید کرد بلایی سرم بیاره؟ خوب به درک. فک کردی من میشینم و اجازه میدم اون روباه پیر لعنتی هر غلطی بخواد بکنه؟ فک کردی من برنامه ای برای زمین زدن اون مردک دیوانه ندارم؟
کیونگسو همسر سهون بود دقیقا دو سال پیش بعد از کلی زحمت و سختی اون دوتا باهم ازدواج کرده بودن.
سهون پسر اوه سوبین بود. بزرگترین دادستان کره.کسی که اسمش هم تمام مردم کره رو به وحشت می انداخت.
دقیقا از زمانی که متوجه علاقه پسرش به یه مرد دیگه شد هر کاری کرد تا بتونه جلوی این ارتباط بگیره. چون حتی اگه یک نفر هم متوجه این ماجرا میشد تمام آبرو چندین ساله و زحماتش به باد میرفت موقعیتش به خطر می افتاد.
حالا که فهمیده بود با تهدید کیونگ یا حتی سهون کاری نمیتونه بکنه این دفعه کیونگ سورو با تهدید جون پسر خودش و یا زمین زدن شرکتش تهدید کرده بود.
چند وقت پیش یکی از خبر نگار هایی که تمام دنیا رو زیر رو کرده بود تا بتونه از دادستان اوه بزرگ یه آتو بگیره اتفاقی متوجه ارتباط پسرش با یه مرد دیگه شده بود و بعد کلی تعقیب تونسته بود یه عکس ازون دو نفر در حال بوسیدن هم بگیره و متاسفانه اون عکس منتشر شده بود و حالا همه چیزش در خطر بود.
پس فقط تصمیم گرفت کیونگسو رو تهدید کنه از سهون طلاق بگیره و رهاش کنه و توی زمانی که بهش میگه بیاد و توی یه کنفرانس اعلام کنه همه چی الکی بوده و اون بوسه به زور و از طرف کیونگ صورت گرفته.
و کیونگ میدونست، میدونست که اون پیر مرد هر کاری میتونه انجام بده. سهون چندین سال پیش از پدرش جدا شد و با کلی زحمت و رنج تونسته بود یه شرکت که تو زمینه ساخت نرم افزار های مختلف کامپیوتری فعالیت میکرد تاسیس کنه.
کیونگ میدونست اون حاضره برای حفظ آبروی خودش حتی پسرش رو بکشه و شرکتش رو به راحتی نابود کنه پس اصلا شوخی نمیکرد.
و امروز صبح موقعی که چمدونش رو جمع کرده بود بلافاصله بعد از رفتن سهون به شرکت میخواست ازون خونه برای همیشه بره سهون دقیقا جلوی در ظاهر شد و وقتی کیونگ رو چمدون به دست دید بعد کلی داد و بیداد وشکستن تقریبا نصف وسایل خونه تونست از زیر زبونش بکشه بیرون که قضیه از چه قراره.
دره خونه رو قفل کرد و کیونگ رو توی اتاق کشید و بعد در اتاق رو هم قفل کرد و نتیجش شد یه سکس دردناک برای کیونگ تا بفهمه حق نداره هیچ وقت سهون و رها کنه حتی اگه به قیمت جون خود سهون باشه.
_سهونی؟ کیونگسو متاسفه باشه؟ منو میبخشی؟
سهون کیونگ رو تو آغوشش کشید و بعد بوسه ای که به سرش زد گفت:
+اگه نبخشمت چیکار کنم ها؟ من تمام دنیارو به خاطر تو زیر رو میکنم. اما کیونگ لطفا به من اعتماد کن . فکر کردی من بیکار نشستم ؟ معلومه که منم برنامه های خودمو دارم. اون پیر خرفت انقدر فساد و آتو داره که به راحتی میشه کاری کرد با تمام نفوذش حتی اعدامش کنن زندان که چیزی نیست._واقعا؟
+معلومه. در ضمن تا اطلاع ثانوی حق نداری از خونه خارج شی. کلیدارم با خودم میبرم. این میشه تنبیهت که به من اعتماد نکردی.
_اما...
+سکس سه ساعت پیش یه نوازش کوچولو بود عزیزم نه یه تنبیه. اما دفعه بعد اگه این اتفاق بیوفته فقط به زندانی کردن یه هفته ای تو خونه فناعت نمیکنم و برای همیشه توی خونه که هیچ روی همین تخت شده به زنجیر میکشمت که فکر ول کردن من به سرت نزنه.
_میدونی عاشق این روی خشنتم؟
+ کم دلبری کن فسقلی.
_راستی. کنفرانسی که پدرت برای سه روز بعد براش برنامه ریخته رو چیکار کنم؟
+تو اون کنفرانس شرکت میکنی عزیزم. ولی با من . فک کنم وقتشه کل دنیا بفهمه تو برای منی. تا ابد. و هیچ کس نه میتونه و نه حق داره جلوشو بگیره. حتی پدرم.
YOU ARE READING
Scenario Book (Kyunsoo Couple)
Short Storyاینجا قراره یه بوک باشه از سناریو هایی با کاپل های کیونگسو امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.