anxiety (ChanSoo)

118 28 3
                                    


تو جاش چرخی زد. با حس سرمای تشک تو قسمت کناریش گیج پلک هاش رو باز کرد. هنوز خوابش میومد.

چند بار پلک زد و با انگشتهاش چشم هاش رو ماساژ داد تا راحت تر بتونه بازشون کنه.

با هوشیاری کامل و باز شدن چشم هاش توی جاش نشست و نگاهش رو تو اتاق تاریک گردوند.

با ندیدنش اخم کرد.

نچی از روی کلافگی کرد و از روی تخت بلند شد.

امیدوار بود چیزی که فکر میکنه نباشه.

در اتاق رو باز کرد و از اتاق خواب خارج شد.

تمام خونه غرق در سکوت و تاریکی بود و فقط باریکه نوری از لایه در اتاق کار قابل دیدن بود که نشون میداد حدسش درست بوده.

به طرف اتاقی که انتهای راه روی اون ور سالن پذیرایی بود رفت کمی لای در رو بیشتر باز کرد و نگاهی به داخل انداخت.

به راحتی تونست اون جثه کوچیک ولی مردونرو ببینه که پشت به در روی صندلی جلوی میز کار نشسته و کلی برگه های بزرگ جلوش بودن.

آهی از کلافگی کشید چشم هاش رو با دو انگشت مالش داد.

نفس عمیقی کشید و بی سر و صدا وارد اتاق شد.

گرچه پسر انقدر غرق کار بود که با سر و صدام هم متوجهش نمیشد. این عادت همیشگیش بود. وقتی عمیقا غرق کاری میشد هیچ چیزی نمینونست حواسش رو از اون کار پرت کنه.

نزدیکش رفت و کمی خم شد و دست هاش رو از پشت دور پسر حلقه کرد و چونش رو روی سرش گذاشت.

_بازم که بیداری کیونگسو؟

کیونگسو که با حرکت دوست پسرش تازه متوجه حضورش شده بود عینک رو از روی چشم هاش در آورد و همون طور خودش رو تو آغوش دوست پسرش بیشتر جا کرد و بهش تکیه داد.

+داشتم نقشه هارو دوباره چک میکردم.

چانیول نفس کلافه ای کشید.

_کیونگسو باور کن تو کارتو عالی انجام دادی هیچ مشکلی هم وجود نداره این نقشه هارو بیشتر از ۳۰ بار چک کردی. تک تک دستگاه و سیست های هواپیمارو کم کم روزی ده ها بار چک کردی. باور کن هیچ مشکلی وجود نداره سو. اضطرابت بی خودیه. لطفا انقدر خودتو اذیت نکن و فقط بیا یکم بخوابیم باشه؟ دقیقا چندین ماهه که تو رنگ خواب کامل و درست و ندیدی عزیزم. زیر چشمات گود افتاده رنگت پریده تر شده کلیم لاغر تر شدی. اصلا به فکر سلامتیت هستی؟

کیونگسو لبهاش آویزون کرد. درک می‌کرد که چانیول فقط نگرانشه و به خاطر همینم عصبانیه. ولی خب اونم نگران چان بود. هر وقت به این فکر می‌کرد ممکن یک اشتباهی کوچیکش باعث دود شدن زحمات و تمرین های خودش و چان بشه یا حتی جون چان رو به خطر بندازه از استرس تا مرز جنون میرفت.

Scenario Book (Kyunsoo Couple)Where stories live. Discover now