عریضه درون دستش رو کنار گذاشت. نگاهی به میز رو به روش انداخت، با ندیدن عریضه جدید لبخندی از سر آسودگی زد و برای آخرین بار چک کرد که به تمام درخواست ها رسیدگی کرده باشه.
با مطمئن شدن از انجام بی نقص کارش نفس عمیقی کشید و از پشت میز بلند شد.
به خاطر طولانی مدت یکجا نشستن و پایین بودن سرش علاوه بر کمرش گردن و کتف هاش هم شدیدا درد میکردن.
از اتاق خارج شد.
به محض خروجش خدمه و جلو تر از همه محافظش به صف شدن.
+سرورم؟ میل دارین کمی چای بنویشین؟ مدت زیادیه که مشغول کار هستین.
با شنیدن صدای بانو هوانگ، ندیمه شخصیش، نگاهی بهش انداخت و سری به تایید تکون داد.
+ درسته، فکر خوبیه. به عمارت لی مینگ میرم.
بانو هوانگ لبخندی زد.
_بله سرورم.
جلو تر از بقیه به راه افتاد.
عمارت لی مینگ تنها جایی در قصر بود که ورود هرکسی به جز خودش یا بانو هوانگ ندیمه شخصیش و البته محافظ شخصیش یانگ به اون ممنوع بود.
اون عمارت و باغ پشتیش جزو مکانهای ممنوعه قصر بود و یشینگ تنها زمانهایی که قصد استراحت داشت یا وقت خالی پیدا میکرد به اون سر میزد.
حتی خدمه و محافظای قصر هم فقط حق داشتن تا جلوی اون عمارت بیان و بعد همونجا بمونن و حق ورود نداشتن.
با رسیدن به مکان مورد نظرش ایستاد.
نگاهی به یانگ انداخت انداخت.
+ نمیخوام کسی مزاحمم بشه.
یانگ احترامی گذاشت.
*بله سرورم، من بیرون عمارت به محافظا سرکشی میکنم.
_ اطلاع میدم که براتون عصرانه بیارن سرورم. به محض رسیدن خودم براتون میارم داخل اتاق.
لبخند تشکر آمیزی به بانو هوانگ زد و بعد وارد عمارت شد.
آروم آروم وارد اتاق شد. با ندیدن کسی نگاهی به اطراف انداخت.
محض اطمینان اتاقک مخفی رو هم چک کرد و با ندیدن اثری از هیچ شخصی به طرف باغ رفت.
آروم آروم قدم میزد و اطراف و نگاه میکرد که با دیدن چیزی که دنبالش بود لبخندی از سر رضایت زد.
+ پیدات کردم.
نزدیک تر رفت. با دیدن جسه کوچیکی که بین گلهای باغ دراز کشیده بود و همونطور هم به خواب رفته بود اخم کرد.
نزدیک تر رفت و کنار بدن پسرک نشست.
نگاهی به لباس حریر و نازک تنش انداخت.
YOU ARE READING
Scenario Book (Kyunsoo Couple)
Short Storyاینجا قراره یه بوک باشه از سناریو هایی با کاپل های کیونگسو امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.