Regret (KiaSoo)

79 23 0
                                    

دوتا دوست، دوتا همراه، دوتا برادر، دوتا پسر خاله.

کیونگسو و جونگین از وقتی یادشون میومد باهم بودن. کیونگسو اصلا یادش نمیومد زمانی رو بدون جونگین گذرونده باشه.

باهم بازی کردن، باهم به مدرسه رفتن، باهم به دانشگاه رفتن، حتی رشته های یکسانی رو برای تحصیل انتخاب کردن.

همیشه یا جونگین خونه خانواده دو بود یا کیونگ خونه خانواده کیم.

از یه جایی به بعد خانواده دو به جای یک پسر دو تا پسر داشتن و خانواده کیم هم به جای سه فرزند چهار فرزند داشتن.

کیونگسو برای جونگین دقیقا مثل یک برادر بود. حتی بیشتر از برادر. اون قدر بهش وابسته بود که یادش نمیومد زمانی رو بدون اون گذرونده باشه.

اما کیونگسو حسی متفاوت تر به جونگین داشت. این رو دقیقا زمانی فهمید که متوجه شد هیچ حسی به دخترا نداره. دقیقا ۱۷ سالش بود. اولین دفعه ای که به دعوت یکی از دوستاشون پای اون دوتا به گی بار باز شد. همونجا بود که کیونگ علت علاقه نداشتنش به دخترارو فهمید. اینکه کشش عجیبی که به جونگین داره، اینکه نمیخواد اون رو مثل برادرش بدونه، اینکه چرا هربار بوسه جونگین رو با یکی از دوست دختراش میدید تو قلبش حس درد میکرد یا دوست داشت خودش به جای اون دختر باشه. بر خلاف جونگین که دوست دخترای بی شماری داشت. البته بماند که حتی دوست دختراش رو هم اول باید به کیونگ معرفی می‌کرد تا تاییدشون کنه.

ولی جونگین هیچ وقت نفهمید هر بار که دست تو دست یه دختر به دیدن کیونگ میره یک خنجر به قلبش فرو میکنه.

این وضعیت تا جایی ادامه پیدا کرد که به سن ۲۴ سالگی رسیدن.

اون زمان بود که جونگین جذب یکی از همکار هاش توی شرکت  شد.

سونیا. دختر دو رگه کره ای-آمریکایی که حسابدار شرکتشون بود.

درسته جونگین دوست دختر های زیادی داشت. امروز عاشق یکی بود و فردا عاشق یکی دیگه. ولی این بار متفاوت بود.

به حدی متفاوت که کیونگسو هم حسش کرد. کشش عجیب جونگین و نگاه های متفاوتش به اون دختر رو حس میکرد.

شاید همونجا بود که بیشتر از هر زمان دیگه حس خطر کرد و همونجا بود که تصمیم گرفت حداقل یکبار حسش رو به جونگین ابراز کنه

اون از تصور کردن خودش به جای اون دخترا خسته شده بود.

شب قبل جونگین باهاش تماس گرفته بود و ازش خواسته بود صبح ساعت ۱۱ به پارک جنگلی، همون پاتوق همیشگی دوتاییشون بیاد چون جونگین باید چیزی رو باهاش در میون بذاره.

کیونگسو هم گفت که میخواد چیزی رو بهش بگه.

تصمیمش رو گرفته بود. اگر الان کاری نمیکرد حتما در آینده پشیمون میشد.

Scenario Book (Kyunsoo Couple)Where stories live. Discover now