6_road to 2nd one

1.5K 296 127
                                    

تهیونگی بیدار شو عزیزم
دستای کوک با ملایمت لای موهاش حرکت می‌کرد و باعث می‌شد از دنیای خواب بیرون بیاد
لای چشم هاش رو به آرومی باز کرد و اولین چیزی که دید آسمونی بود که روشن شده بود
دیشب تاریکی هوا سوار اتوبوس شده بود

با گیجی سرش رو از روی شونه کوک برداشت و با درک موقعیت و جونگکوکی که شونش رو ماساژ میداد با خجالت سرش رو پایین انداخت
_ ببخشید من خب
+ عیبی نداره راحت بودم

جونگکوک آبمیوه ای که دستش بود رو به سمت تهیونگ گرفت
+ بیا بخور انرژی بگیری
تهیونگ از اونجایی که تشنه بود آبمیوه رو گرفت و جونگکوک هم یکی دیگه باز کرد و خودش هم مشغول خوردن شد

ته نگاهش رو با کنجکاوی اطراف اتوبوس چرخوند ، اکثر مردم یا خواب بودن یا سرشون تو موبایل هاشون بود
مادرش کنار مادر کوک و پدراشون هم کنار هم بودن ، یونا هم صندلی جلویی نشسته بود

_جونگکوکی کی میرسیم ؟
جونگکوک خوشحال از اینکه تهیونگ باهاش خودمونی حرف زده به سمتش برگشت
+تقریبا یک یا نیم ساعت دیگه به دهکده گامچئون میرسیم
تهیونگ اوهومی کرد و تصمیم گرفت حرفی رو بزنه

_ فکر کنم مبخوام رنگ موهام رو عوض کنم
جونگکوک با تعجب به سمتش برگشت
+ چی ؟ چرا اخه خیلی بهت میاد
ته مکثی کرد و نگاهش رو به دستاش داد
_ اخه همه خیلی بهم خیره میشن کلافه کننده است

جونگکوک اخمی کرد و بدون اینکه کنترلی رو خودش داشته باشه گفت
+ هرکی خیره نگات کنه چشمشو در میارم
با دیدن تعحب ته لبخند ضایعی زد و سعی کرد با لحن ملایم تری ادامه بده
+ درضمن موهات رو هر رنگی دوست داری بکن ولی نه بخاطر نگاه بقیه فقط به خاطر دل خودت

ته چند لخطه به کوک نگاه کرد و بعد مظلومانه سر تکون داد
نگاهی به گوشواره های مشکی رنگ جونگکوک انداخت و پرسید
_ مامان بابات بهت اجازه دادن گوشات رو سوراخ کنی ؟
جونگکوک با تعجب سری تکون داد
+ من بیست و چهار پنج سالمه به اجازه نیاز ندارم که
ته لباش رو جلو داد

_ به من هیچوقت اجازه ندادن
جونگکوک که از شدت کیوتی نمیدونست باید چیکار کنه گفت
+ میگم که بعد از ظهر بریم سر قرار دوم ؟
ته با خجالت لب گزید و پرسید
_ چطور مگه ؟
جونگکوک هومی کرد و بعد از لبخندی که زد جواب داد
+ خوش میگذره دیگه تو قبول کن قول میدم خوشت بیاد

ته سرش رو کج کرد
_ پس به مامان بابا ها چی بگیم ، اصلا یونا رو چطور بپیچونیم
جونگکوک چند بار سرش رو تکون داد
+ من ققط کافیه موافقت تو رو بشنوم هرکاری میکنم
تهیونگ همچنان خجالتی نگاهش رو از چشمای کوک دزدید
_ قبوله بریم

کوک بدون توجه به موقعیت و خجالت های ته به سمتش خم شد و بوسه ای روی گونه های نرمش گذاشت 
و این تهیونگ بود که دوست داشت سرش رو از شیشه بکنه بیرون و از خحالت و ذوق و احساسات دیگه ای که اسمی براشون نداشت داد بزنه

𝗧𝗵𝗿𝗲𝗲 𝗱𝗮𝘁𝗲𝘀 | 𝗸𝗼𝗼𝗸𝘃Where stories live. Discover now