با صدای زنگ در جونگکوک از جاش بلند شد و رفت در رو باز کنه. خدمتکار بود که برای نظافت خونه اومده بود
زن لبخندی زد
-سلام پسرم چند وقتیه ازت خبری نیست
جونگکوک لبخندی به لحن مهربان زن زد
-راستش درگیر بودم. قراره ازدواج کنم
زن هیجان زده دستشو جلوی دهنش گرفت
-وااای باورم نمیشه داری ازدواج میکنی. اون فرد خوش شانس کیه؟
جونگکوک تهیونگ رو صدا زد ولی با نگرفتن جوابی ببخشیدی گفت و به سمت اتاق رفت
-چرا صدات میکنم جواب نمیدی. خدمتکارم که مثل مادرمه میخواد تو رو ببینه
تهیونگ پتو رو روی سرش کشید
-دست از سرم بردار چرا نمیذاری دو دقیقه راحت باشم
جونگکوک ابروهاشو بالا برد و به سمت تخت رفت و دست پسر رو گرفت
-بخاطر من نیا ولی بخاطر اجوما بیا
تهیونگ بی حوصله دنبال مرد راه افتاد
زن با دیدن تهیونگ لبخندی زد. از گرایش جونگکوک خبر داشت و برای همین متعجب نشد
تهیونگ با دیدن زن تعظیمی کرد
-سلام
زن به سمت پسر رفت و دستشو گرفت
-سلام پسرم. تو چقدر زیبا و شیرینی
تهیونگ از تعریف زن خجالت زده دوباره تعظیمی کرد
-ممنون
جونگکوک با چشم غره به تهیونگ نگاه کرد
-اینقدر خم و راست نشو برات خوب نیست
تهیونگ لبشو داخل دهنش برد و هوفی کشید. خجالت میکشید از اینکه کسی بفهمه بارداره چون میترسید بخاطر این موضوع اذیتش کنن
زن با دیدن تهیونگ لبخندی زد
-نگاهت بار داره پسرم
تهیونگ با تعجب به زن خیره شد
-یعنی چی؟
زن با دیدن چهره متعجب پسر اون رو به سمت مبل برد و روی مبل نشوند
-یعنی بارداری پسرم
تهیونگ به وضوح چهره اش سرخ شد و با خجالت سرش رو به زیر انداخت
جونگکوک به سمتشون رفت
-اجوما قبلا بچه به دنیا میوورده برای همین افراد باردار تشخیص میده
زن نگاهی به پسر خجالت زده کرد و دستشو زیر چونش گذاشت و سرش رو بالا اورد
-چرا خجالت میکشی عزیزم چیزی برای خجالت وجود نداره
تهیونگ چشماش تر شد
-اخه باردار شدن یه پسر برای بقیه عجیبه
زن از روی زمین بلند شد و کنار تهیونگ نشست و اون رو تو اغوش کشید
-چیز عجیبی نیست این توی بعضی مردا رخ میده من خودم با چشمای خودم دیدم نباید بخاطر این موهبت خجالت بکشی خیلی باید خوشحال باشی که این خوشبختی نصیبت شده. من خودم ارزو داشتم بچه ی خودمو داشته باشم و بغلش کنم ولی نشد ولی کلی بچه دارم که منو مادر خودشون میدونن
تهیونگ که از حرفای ارامش بخش زن اروم شده بود لبخند تلخی زد
-ولی بقیه اینطوری فکر نمیکنن
زن دستی به پشت تهیونگ کشید
-هیچوقت حرف بقیه برات مهم نباشه. راستی جونگکوک گفت دارین ازدواج میکنین واقعا به همدیگه میاین. جونگکوک واقعا پسر لایق و خوبیه تو هم مثل فرشته هایی
تهیونگ خجالت زده مشغول بازی با انگشتاش شد
زن خنده ای کرد
-یادتون نره منو واسه مراسمت دعوت کنینا
جونگکوک متقابلا خندید
-مگه میشه شما نباشی. شما میزبان هستی
تهیونگ که از جو صمیمی بینشون خوشش اومده بود و کمی اروم شده بود چیزی نگفت
واقعا چقدر بعضی ادما میتونن دلیل ارامش باشن شاید حق با جیمین بود جونگکوک بهترین گزینه برای تهیونگ بود...
بعد از ساعاتی و رفتن زن از خونه جونگکوک رو به تهیونگ کرد
-امروز برای مراسم فردا میریم خرید
تهیونگ نالید
-من حوصله ندارم. بعدشم کی گفته من قبول کردم؟
جونگکوک لبخند نامحسوسی زد
-من از نگاهت میفهمم بیبی
تهیونگ روش رو برگردوند
-اشتباه میفهمی
جونگکوک به سمت پسر رفت و دستشو گرفت ولی این بار تهیونگ دستشو پس نزد و دستای بزرگ و گرم مرد دستای ظریف و کوچیک و سرد تهیونگ رو پوشوند
جونگکوک وقتی مقاومت پسر رو ندید ابروش بالا پرید
-من هیچوقت درباره ی تو و بچمون هیچ چیز اشتباهی نمیفهمم. اماده شو بریم خرید لباس هم کم داری لباس بیرونم که نداری همون لباسیه که باهاش اومدی خونه
تهیونگ قانع شد و قبول کرد، به سمت اتاق رفت و لباسایی که چند روز پیش باهاش به اون خونه اومده بود تنش کرد
از اتاق بیرون اومد و جونگکوک بعد از اون وارد اتاق شد تا اماده بشه
بعد از دقایقی جونگکوک از اتاق خارج شد و تهیونگ با دیدنش دستپاچه شد
مرد توی پیرهن مشکی که عضلات سینش داشت دکمه های پیرهن رو پاره میکرده و کت و شلوار مشکی عالی به نظر میرسید انگار مرد ادکلنشن عوض کرده بود
تهیونگ ناخوداگاه لبخندی زد
جونگکوک تکخندی زد
-اگه دید زدنت تموم شد بریم
تهیونگ فورا سرخ شد
-چرت و پرت نگو کی تو رو دید میزنه اخه. انگار خیلی اعتماد به نفس داری جناب جئون
جونگکوک از طرز مورد خطاب قرار گرفتنش دستی به موهاش کشید
-باشه بیبی تو راست میگی بریم
تهیونگ بعد از اینکه جونگکوک به سمت در برگشت ضربه ای اروم به پیشونیش زد و با خودش زمزمه کرد
-ای خنگ
جونگکوک با صدای بلند گفت
-چیزی گفتی بیبی؟
تهیونگ سریع خودش رو به در رسوند
-نه با خودم بودم
و با هم از خونه خارج شدن و داخل ماشین نشستن. تهیونگ عقب نشست و جونگکوک با دیدن این کارش اخمی کرد
-بیا بشین جلو
تهیونگ نوچی کرد
-نه همینطوری خوبه
جونگکوک عصبی غرید
-گفتم بشین جلو مگه من راننده شخصیتم که عقب میشینی؟
تهیونگ با فهمیدن حرف جونگکوک لبش رو گاز گرفت و اجبارا رفت و جلو نشست
هیچکدوم در طول مسیر حرفی نزدن و جونگکوک موزیکی از ادل رو پلی کرد
تهیونگ سرش رو روی شیشه گذاشت و به بیرون خیره شد
قسمتی از اهنگ:
I’ve made up my mind, don’t need to think it over
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...