Season 2,Part 13

613 68 15
                                    

تازه رسیده بود شرکت پشت میزش نشست و مشغول فکر کردن به دیشب شد واقعا شب خوبی بود بعد از اینکه شامشونو خوردن به پیشنهاد و اصرار جونگکوک فیلم Baby driver  رو دیدن و تهیونگ اخرای فیلم خوابش گرفت معلوم بود خیلی خستس پس جونگکوک هم تی وی رو خاموش کرد و اروم همسرش رو براید استایل بغل کرد و سمت اتاقشون رفت خیلی مراقب بود که بیدار نشه در اتاق رو باز کرد و تهیونگ رو اروم روی تختشون گذاشت پتو رو روش کشید و سعی کرد بدون اینکه سر و صدا کنه بره به دخترشون سر بزنه و وقتی از خواب بودن سوفی مطمئن شد به سمت اتاقشون رفت روی تخت با فاصله از تهیونگ دراز کشید و سعی کرد کاری نکنه بیدار بشه و بهش خیره شد اونقدر محو اون پسر و غرق زیباییش شد که اروم اروم چشماش گرم شد
با شنیدن صدای در از فکر بیرون اومد
-بیا تو
همونجور که میدونست امروز قرار بود اشلی بیاد و خب طبق انتظارش اول یونگی و بعد اشلی وارد شد
جونگکوک بلند شد و به اشلی نگاهی انداخت انگار که نسبت به قبل شکسته شده بود ولی سعی کرده بود با ارایش و رنگ موهاش چهرش رو سرحال نشون بده
اشلی به سمت جونگکوک قدم برداشت و جونگکوک هم جلو رفت و با هم دست دادن
اشلی لبخند غمگینی زد
-خوشحالم میبینمت جونگکوک
جونگکوک سرشو تکون داد و به اشلی اشاره کرد بشینه و خودشم پشت میزش نشست
-منم همینطور اشلی خیلی ازت ممنونم که میخوای کمک کنی
یونگی هم نشست
اشلی کیفش رو روی صندلی کنارش گذاشت
-راستش وقتی یونگی این پیشنهاد رو داد اول دو دل بودم ولی خب میدونی که من همیشه خوبی تو رو میخواستم پس قبول کردم
جونگکوک ازش تشکر کرد و بعد گفت
-همونطور که میدونی شریک هم میشیم تو باید سهام مادربزرگم رو بخری همونی که متاسفانه با کلک از دستم درش اوردن و با هم شرکت رو، رو به جلو ببریم
اشلی با دستاش ور میرفت
-حس میکنم مادربزرگت دشمنته اینقدر روی تصمیماتش مصممه که هر کی سرپیچی کنه رو کنار میذاره حتی نوه اش
جونگکوک سری تکون داد
-نمیخوام راجع بهش حرف بزنم. خب تو چطوری شنیدم ازدواج کردی و سیول زندگی میکنی
اشلی که معلوم بود از دیدن جونگکوک استرس گرفته و این رو با حرکاتش نشون میداد اروم گفت
-اره مرد خوبیه، ارومه و اینکه برام احترام زیادی قائله
جونگکوک لبخندی زد
-خوبه برات خوشحالم
اشلی لبخند تلخی زد
-شنیدم تو هم ازدواج کردی و بچه هم داری تبریک میگم. میشه عکسشونو ببینم
جونگکوک پوزخندی زد میدونست اشلی استاکرش به حساب میاد امار زندگیشو داشت و حتما حتی شده از دور همسر و بچه اش رو دیده بود ولی خب نخواست حالا که دارن شریک میشن دست رد به سینه اش بزنه پس عکس سه تایی از خودشون که روی بکگراند گوشیش رو نشون اشلی داد
اشلی موهاش رو با ناراحتی پشت گوشش داد
-خیلی کنار هم زیبا هستین امیدوارم خوشبحت باشین همیشه
جونگکوک به تشکری کوتاه بسنده کرد و به منشی زنگ زد تا براشون قهوه بیارن
امیدوار بود اشلی دوباره به سرش نزنه و بخواد مثل قبل پاپیچش بشه
***
هوسوک روی صندلی نشست و پاشو رو پاش انداخت
-خب تو که کل داستان زندگی منو فهمیدی حالا نوبت توعه درباره خودت بگی اون داستان کلیتو میدونم میخوام از جزئیات داستانت بدونم. میدونم که قبلا عاشق یه دختری بودی ولی به طرز مشکوکی مرده بگو داستانش چیه
جکسون با گلدون کوچیک روی میزش ور رفت
-من چیزی برای گفتن ندارم اون یه داستان قدیمیه نمیخوام یادش بیوفتم
هوسوک پوزخندی زد
-یاد اینکه چطور کشتیش؟ من همه چیزو میدونم نکنه منو دست کم گرفتی فکر کردی با یه ادم ساده دست دوستی دادی
جکسون اخم غلیظی کرد هیچکس از این ماجرا خبر نداشت اون عوضی چطور فهمیده بود ولی سعی کرد خودشو خونشرد نشون بده
-اره اونو کشتم. وقتی کسی مال من نمیشه نمیخوام دست بقیه بهش برسه اون دختر داشت منو پس میزد به من گفت من باید برم درمان بشم چون خیلی مواظبش بودم یا حبسش میکردم که کسی بهش اسیبی نرسونه فکر میکرد من دیوونم
هوسوک پاهاش رو تکون داد
-تو واقعا ترسناکی. و حالا عاشق اون پسر شدی؟ کسی که مال جئون جونگکوکه و تو میدونی که اون میتونه از تو خطرناکتر بشه
جکسون شروع به خندیدن کرد به صورت دیوانه واری میخندید و این هوسوک رو مطمئن میکرد که این مرد قطعا یه روانیه
-جونگکوک رو کنار میزنم و تهیونگ رو مال خودم میکنم
هوسوک ابروهاش بالا پرید
-فعلا که جونگکوک هم مثل تو اونو توی خونه حبس کرده از وقتی فهمیده من ازاد شدم ترسیده و نمیذاره جایی بره البته یه بار با راننده اش رفتن افرادم تعقیبشون کردن رفتن به یه مرکز فروش حیوانات خانگی و جونگکوک اونجا بود انگار میخواست تهیونگ رو سورپرایر کنه
جکسون دستشو محکم کوبید به میز
-نیازی به توضیح نیست
هوسوک خندید
-خب حالا چجوری میخوای اون پسر رو از خونه بکشی بیرون تا دوباره بیاد دانشگاه اگه جونگکوک نذاره بخشی از نقشمون ممکنه خراب بشه
جکسون بلند شد و با خودش زمرمه کرد
-هیچکس نمیتونه منو شکست بده. خودم حلش میکنم
و گوشیش رو برداشت و شماره تهیونگ رو گرفت...

ادامه دارد...

سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتتون حمایت کنین

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now