part 13

3.5K 357 0
                                    

تهیونگ لبخندی زد و جونگکوک از جاش بلند شد
-امروز، روز اول فیزیوتراپیته باید بریم
تهیونگ با خستگی غرولندی کرد
جونگکوک لبخند کجی زد
-راه فراری نداری. الان لباساتو میارم اماده بشی
و به سمت اتاق رفت. بعد از انتخاب یه لباس سفید و کت تک شتری رنگ و شلوار همرنگش از اتاق بیرون اومد 
تهیونگ بهش نگاهی انداخت و جونگکوک به سمتش رفت و کنارش رفت 
-خودم انجامش میدم
جونگکوک هوفی کشید
-چجوری میخوای انجامش بدی. نمیتونی لجبازی نکن
تهیونگ میخواست بازم مخالفت کنه ولی چاره ای نداشت پس خودشو به دست جونگکوک سپرد و با خجالت سرشو پایین انداخت 
جونگکوک اول لباس تهیونگ رو از تنش در اورد 
تهیونگ با شرم دستاشو ضربدری روی بدنش گذاشت
-اینو خودم میتونستم عوض کنم
جونگکوک با دیدن بدن سفید و شکم کمی برامده ی تهیونگ اب دهنشو قورت داد 
-دکتر گفت نباید زیاد حرکت کن
و سعی کرد نگاهشو از بدن وسوسه انگبز تهیونگ برداره 
لباس سفید رو تنش کرد و به سمت پاهاش رفت و پتو رو از روی پاهاش کامل کنار کشید
تهیونگ از خجالت سرشو تا جایی که میتونست توی گردنش فرو برد و جونگکوک به ارومی شلوار رو از پاهای خوش تراش تهیونگ پایین کشید
تهیونگ با برخورد دستای داغ جونگکوک به پوست سردش نفس کوتاهی کشید 
جونگکوک که از دیدن بی نقصی و زیبایی بدنش چشماش برق میزد سعی کرد ذهنشو از زیبایی بدن پسر دور کنه و شلوار رو پاش کرد 
تهیونگ نفس عمیقی کشید و با سختی تو جاش کمی جا به جا شد و جونگکوک کت رو تن پسر کرد 
بعد از اطمینان از اماده شدن تهیونگ لباسا رو برداشت و گوشه ای گذاشت تا سر فرصت تو ماشین لباسشویی بندازه و خودش به سمت اتاق رفت تا حاضر بشه و بعد از یه ربع با تیپی به رنگ سورمه ای از اتاق خارج شد 
تهیونگ بهش نگاهی انداخت ولی سریع نگاهشو دزدید 
جونگکوک به سمت پسر رفت کمکش کرد تا سوار ویلچر بشه و بعد از خاموش کردن چراغای خونه از خونه خارج شد و جونگکوک پسر رو سوار ماشین کرد و ویلچرش رو توی صندوق عقب گذاشت و بعد از نشستن داخل ماشین، ماشین رو به حرکت در اورد 
بعد از رسیدن به مطب فیزیوتراپی تهیونگ رو از ماشین خارج کرد و کمکش کرد دوبارا روی ویلچر بشینه و به داخل مطب رفتن 
جونگکوک به سمت منشی رفت و بعد از هماهنگی باهاش به سمت اتاق دکتر رفت
دکتر بعد از خوشامدگویی با بررسی نوار عکس پای تهیونگ سری تکون داد
-شما درباره ی وضعیتتون خبر دارین درسته؟ 
جونگکوک هول زده به دکتر نگاه کرد و بهش چشم غره ای رفت
-بله 
دکتر بعد از چشم و ابرو بالا پروندن جونگکوک فهمید که نباید چیزی بگه
تهیونگ متعجب به دکتر گفت
-پام فعلا مشکل داره ولی با تمرین و فیزیوتراپی درست میشه همینه دیگه چیز دیگه ای هست؟ 
دکتر سرشو به نشونه ی منفی تکون داد
-نه چیز خاصی نیست خب باید تمرینا رو شروع کنیم اماده ای؟ 
تهیونگ سرشو تکون داد و دکتر به سمت دستگاهش رفت و تهیونگ به کمک جونگکوک روی تخت دراز کشید و دکتر بهش برق وصل کرد و دستگاه رو اروم اروم رو پاش میکشید 
جونگکوک دست تهیونگ رو توی دستاش گرفت
-همه چیز درست میشه بیبی
تهیونگ لبخند غمگینی زد
-ببخشید که برات دردسر شدم
جونگکوک انگششو رو لبای تهیونگ گذاشت
-هیش، هیچوقت نباید این فکر رو کنی تو برای من یه هدیه بودی نه دردسر
تهیونگ با چشمای اشکیش به جونگکوک زل زد
-ازت ممنونم 
جونگکوک لبخندی اطمینان بخش بهش زد و با شنیدن ویبره ی گوشیش، اون رو از جیبش در اورد و با دیدن اسم یونگی به سمت تهیونگ خم شد
-من اینو جواب بدم سریع برمیگردم عزیزم
و بوسه ای روی پیشونیش نشوند 
تهیونگ با باز و بسته کردن چشماش حرفشو تایید کرد و جونگکوک از اتاق خارج شد و تماس رو وصل کرد
-بله هیونگ
بعد از صحبت کردن با یونگی تماس رو قطع کرد و پوزخندی زد و دوباره به داخل اتاق رفت...
بعد از تموم شدن فیزیوتراپی جونگکوک و تهیونگ از دکتر تشکر و خداحافظی کردن و از اتاقش خارج شدن و بعد از نوبت گرفتن برای دفعه ی بعد از منشی از مطب بیرون اومدن که جونگکوک بین راه ایستاد و دستاشو برای جستجوی گوشیش گشت ولی پیدا نکرد 
-اوه فکر کنم گوشیمو تو مطب جا گذاشتم 
و ویلچر رو به سمت ماشین برد و بعد از کمک کرد برای نشستن تهیونگ روی صندلی ماشین ویلچر رو داخل صندوق عقب گذاشت و به سمت تهیونگی که داخل ماشین بود رفت
-تو توی ماشین بشین تا من برم گوشیمو بردارم و بیام
تهیونگ سری تکون داد و جونگکوک در ماشین رو بست
جونگکوک به سمت مطب رفت و نگاهی برای اطمینان به تهیونگ که داخل ماشین بود کرد و به داخل مطب رفت و رو به منشی گفت
-گوشیمو داخل اتاق دکتر جا گذاشتم میرم بردارم
منشی بفرماییدی گفت و جونگکوک بعد از در زدن وارد اتاق شد 
دکتر با دیدن جونگکوک از جاش بلند شد و گوشی رو به طرفش گرفت
-متوجه شدم که تو لحظه ی اخر گوشی رو روی میز کنار تخت گذاشتی و برای همین منتظرت بودم
جونگکوک سری تکون داد
-همسرم هیچی درباره ی وخامت وضعیتش نمیدونه و فکر میکنه کن با چند جلسه فیزیوتراپی و تمرین پاش خوب میشه و من امیدوارم که اینطور بشه ولی دکتر کانگ توی بیمارستان گفت که معلوم نیست شاید هیچوقت... 
و ادامه ی حرفشو خورد
- حتی نمیخوام بهش فکر کنم 
مرد سری با ناراحتی تکون داد
-درکتون میکنم ولی شما باید راجب شرایطش بهش بگین اگه ما بعد منفی قضیه رو ببینیم اون باید درباره ی وضعیتش بدونه نمیشه که تا اخر عمرش به امید واهی خوب شدن سر کنه بالاخره که یه روزی این موضوع رو میفهمه بهتره از زبون خودتون بشنوه
جونگکوک با عصبانیت و صدای خشمگین گفت 
-تهیونگِ من قویه و مطمئنم خوب میشه. و اینکه الان توی وضعیتی نیست که این موضوع رو بهش بگم هم بارداره و هم... 
بعد از کمی مکث شروع به گفتن بقیه ی قضیه کرد 

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now