part 20

3.3K 285 1
                                    

جونگکوک گوشی رو قطع کرد و روی صندلی کنارش انداخت و با خشم دستشو چند بار روی فرمون کوبید 
به سمت خونه روند و با دیدن افراد نامجون که توی ماشین نشسته بودن از ماشینش پیاده شد و به سمتشون رفت
نامجون از قبل با افرادش هماهنگ کرده بود و برای همین اونا میدونستن که باید جونگکوک رو دست به سر کنن
جونگکوک به شیشه زد و مرد با دیدن جونگکوک از ماشین پیاده شد
-سلام اقای جئون
جونگکوک بدون جواب دادن به مرد به داخل ماشینش نگاه کرد و دوباره چشمش رو روی مرد چرخوند
-اون فرد مشکوک کجاست؟ 
مرد اب دهنشو قورت داد و صداشو صاف کرد و سعی کرد به خودش مسلط باشه تا سوتی نده 
-رفتش یکم موند هی چشمش به خونتون بود ولی بعدش رفت شاید ما بیخودی مشکوک شدیم
جونگکوک یقه ی مرد رو گرفت و به ماشین چسبوندش
-تو غلط میکنی الکی و بیخودی نظر بدی تو باید از پرنده ای هم که از اینجا رد میشه خبر و اطلاعات داشته باشی نمیدونم نامجون چرا افراد بی خاصیتی داره باید اخراجش کنم
و پوزخندی زد و یقه ی مرد رو ول کرد 
جونگکوک فهمیده بود کاسه ای زیر نیم کاسه ی نامجونه ولی میخواست به روش خودش باهاش بازی کنه هیچکس نمیتونست جونگکوک رو گول بزنه 
جونگکوک به سمت خونش رفت و بعد سر تکون دادن به سلام نگهبان وارد خونه شد 
اوما با وارد شدن جونگکوک به طرفش رفت
-سلام پسرم حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده بود
جونگکوک سری به نشونه منفی تکون داد
-نه چیز خاصی نیست. من میرم استراحت کنم
اوما میخواست حرفی بزنه که با رفتن جونگکوک سکوت کرد 
جونگکوک به سمت اتاق رفت و در رو باز کرد با دیدن رزی که بغل تهیونگ بود و هر دو خوابیده بودن عصبی لباشو روی هم فشار داد و وارد اتاق شد در رو محکم بست که باعث بیدار شدن رزی و تهیونگ شد 
رزی با دیدن جونگکوک سریع از جاش بلند شد و با گفتن ببخشیدی از اتاق بیرون رفت 
تهیونگ که هنوز غرق خواب بود و انگار تو یه عالم دیگه ای بود و حواسش نبود دوباره سرشو روی بالشت گذاشت و چشماشو بست 
جونگکوک از چهره خوابالود و کیوت تهیونگ تکخندی زد و کتشو در اورد و روی صندلی کنار تخت انداخت و مشغول باز کردن دکمه های پیرهنش شد بعد از در اوردن پیرهن و همینطور شلوارش با باکسری که فقط پاش بود به طرف تخت رفت و دراز کشید و بوسه ای روی موهای تهیونگ نشوند و ارنجشو روی سرش گذاشت باید پلن دیگه ای میچید چون نامجون هم بهش نارو زده بود اون به نامجون مشکوک شده بود و مطمئن بود فرار جین زیر سر اونه 
چشماشو عصبی بست و بعد از چند دقیقه اروم به سمت تهیونگ چرخید و بغلش کرد و با صدایی اروم زمزمه کرد
-تو این دنیای نامرد من فقط تو و نخودک رو دارم و با وجود شما کنارم میتونم از پس یه دنیا بر بیام
زنگ گوشی جونگکوک به صدا در اومد و تهیونگ ناله ای کرد 
-لعنت بهت خروس بی محل 
گوشی رو برداشت و با دیدن اسم یونگی هوفی کشید 
گوشی رو سایلنت کرد و به تراس رفت و جواب داد
-چیه؟ تو وقت و محل حالیت نمیشه؟ 
یونگی از پشت گوشی جواب داد
-فکر کردی من عاشق غرولندای تو هم زنگت بزنم مسئله مهمیه. هوسوک و چند تا از قلدراش اومدن شرکت رو بهم ریختن. و هوسوک گفت جئون حساب این کارشو پس میده
جونگکوک عصبی گوشی رو به اون دستش داد
-عوضیی. غلط کرده هیچ کاری نمیتونه بکنه هنوز نفهمیده با کی طرفه
و ادامه داد
-نیاز به یه جاسوس توی شرکت اون مردک دارم هر چه سریعتر جورش کن یکی که از همه لحاظ مورد پسند باشه و نشه ردش کرد من هنوز حالا حالاها با این مردک پست فطرت کار دارم
جونگکوک توی اتاقش مشغول مطالعه کردن رزومه و سوابق ساختگی جاسوسی که یونگی بعد از چند ساعت گشتن و زیر و رو کردن بهش معرفی کرده بود و گفته بود از همه لخاظ مقبوله بود 
با صدای در زدن بدون اینکه از برگه ها نگاهشو بگیره گفت 
-بیا تو
یونگی وارد شد
-من گفتم از همه لحاظ خوبه باز چیو داری بررسی میکنی 
جونگکوک چشماشو از روی برگه ها گرفت و بدن خستشو به صندلی تکیه داد
-نمیتونم به راحتی به کسی اعتماد کنم 
یونگی هوفی کشید
-تهیونگ بهم زنگ زد نگرانت بود گفت گوشیت خاموشه میخواست ببینه شرکتی یا نه
جونگکوک نگاهی به گوشیش انداخت
-لعنتی شارژش تموم شده. باید برم مطب دکتر فیزیوتراپی برای هماهنگی
یونگی ابرویی بالا انداخت
-چه هماهنگی؟ تنها میخوای بری؟ 
جونگکوک سرشو تکون داد
-اره با دکترش صحبت کردم که میتونم دستگاه فیزیوتراپی رو بیارم خونه و دکتر کارشو انجام بده با هزار زور و حرف و وعده قبول کرد ولی خب خرجشم بالا بود
یونگی نیشخندی زد
-تو این دوره همه چیز رو میشه با پول جور کرد 
جونگکوک گوشیش رو از روی میز برداشت و بلند شد و وقتی به یونگی نزدیک شد دستشو دو بار روی شونه یونگی زد
-پول کلید حل همه مشکلاته
و از کنار یونگی گذر کرد 
بعد از خروج از شرکت سوار ماشین شد و برای هماهنگیای لازم و دادن ادرس به دکتر به مطبش رفت و بعد از هماهنگی به سمت خونه حرکت کرد 
با رسیدن به خونه و پارک کردن ماشین توی پارکینگ وارد خونه شد 
با استشمام بوی خوب غذا یادش اومد که مدت طولانیه چیزی نخورده
حدس میزد اوما توی اشپزخونه حسابی مشغوله و متوجه اومدنش نشده پس به سمت اتاق رفت و در رو باز کرد
با دیدن تهیونگ که لپ تاپ روی شکم کمی بر امدش گذاشته بود و داشت فیلم میدید خندید
-از نخودی سواستفاده ابزاری میکنی
تهیونگ که غرق فیلم بود با شنیدن صدای جونگکوک روش رو به سمتش کرد
-بالاخره برگشتی جناب! گوشیتم که خاموشه
جونگکوک از لحن حرصی و طلبکارانه تهیونگ سعی کرد جلوی خندشو گرفت ولی نتونست و لبخند پهنی زد
-ببخشید شارژش تموم شد خاموش شد منم اصلا حواسم به گوشیم نبود. چی داری میبینی
تهیونگ ناراحت سرشو برگردوند و جواب جونگکوک رو نداد و دو باره فیلم رو پلی کرد
جونگکوک تکخندی زد
-که جواب منو نمیدی؟ 
و به سمت تهیونگ رفت و روی تخت نشست و شروع به قلقلک دادن تهیونگ کرد
تهیونگ که به شدت قلقلکی بود شروع به خندیدن کرد و داشت نفسش بند میومد پس با نفس نفس و بریده گفت
-بس کن جونگکوک برای بچه خطرناکه
جونگکوک لبخندی زد و دستشو متوقف کرد و از شکم تهیونگ دستش رو برداشت و روی موهای فرش کشید 
-موهات خیلی نرمه
سرشو نزدیک موهای تهیونگ کرد
-و بوی خیلی خوبی میده
نفس عمیقی از این حس خوب کشید
-هر چیزی که مربوط به توئه فوق العادس
تهیونگ که خجالت کشیده بود و گونه هاش سرخ شد 
سرشو کج کرد
-با این کارا نمیتونی منو قانع کنی تا باهات اشتی کنم
جونگکوک قهقهه ای زد
-عه مگه قهر بودی؟ 
تهیونگ اخم کمرنگی کرد
-واقعا که خجالت بکش جای معذرت خواهی داری میخندی
جونگکوک دستشو به نشونه تسلیم بالا برد 
-باشه باشه چشم
و سر تهیونگ رو، رو به خودش متمایل کرد و لباشو نزدیک لبای تهیونگ کرد و شروع به بوسیدن لبای نرم و گوشتیش به ارومی کرد 
تهیونگ از این حرکت ناگهانی جونگکوک شوک شده بود ولی بعد از چند ثانیه ناخوداگاه شروع به همراهیش کرد
وقتی نفس کم اوردن از هم جدا شدن و جونگکوک لبخندی زد
-اینم یه معذرت خواهی حسابی
تهیونگ سعی کرد لبخند نزنه و شروع به دیدن فیلمش کرد
جونگکوک نزدیک تهیونگ شد و به فیلم نگاه کرد
-این چه فیلمیه؟ 
تهیونگ چشماشو چرخوند
-اِما 
جونگکوک سری تکون داد
-واقعا از این فیلمای کلاسیک خوشت میاد
تهیونگ اره ای زمزمه کرد و جونگکوک رو کمی کنار زد تا جا براش بازتر بشه
-حس نمیکنی خیلی گنده ای و من نمیتونم تو تخت راحت باشم پس از این به بعد رو کاناپه بخواب 
جونگکوک ابروهاشو بالا انداخت
-امری فرمایش دیگه ای نداری؟ تخت دو نفرس اندازه دوتامون جا هست
تهیونگ ایشی گفت و مشغول فیلمش شد
جونگکوک همونطور که به فیلم نگاه میکرد و هیچی ازش سر در نمیوورد رو به تهیونگ کرد 
-راستی ترتیب دادم دستگاه فیزیوتراپی رو بیارن خونه دکتر همینجا درمانت میکنه
تهیونگ با تعجب سرشو رو به جونگکوک برگردوند
-چرا اخه؟ 
جونگکوک کمی مکث کرد و جواب داد
-برای اینکه نمیخوام تو اذیت بشی سختته با این وضعیت 
ولی خود جونگکوک میدونست که تنها دلیلش این نبود و نگران ادمای هوسوک بود که بلایی سر تهیونگش نیارن 
تهیونگ اخمی کرد
-مگه من زندانیم نیاز دارم هوا بخورم از صبح تا شب مجبورم تو خونه باشم؟ اصلا چجوری قبول کردن؟ 
جونگکوک لپ تهیونگ رو کشید 
-نه عزیزم با هم میریم بیرون ولی این قضیه دکتر فرق داره اینطوری که اینجا کارشو انجام بده هم تو راحتتری هم من خیالم راحته
تهیونگ که میدونست جونگکوک گوشش بدهکار این حرفا نیست پس بیخیال کلکل کردن باهاش شد و سرشو روی شونه جونگکوک گذاشت
و مشغول دیدن ادامه فیلم شد
جونگکوک هم لبخندی از این حرکت تهیونگ زد و بوسه ای روی موهاش نشوند و مشغول دیدن شد... 

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now