تهیونگ با تابیدن خورشید به چشماش بیدار شد چون روی زمین خوابیده بود کمرش درد گرفته بود از جاش بلند شد و با نگاه کردن و چک کردن سوفی که هنوز تو خواب شیرینش بود لبخندی زد و به سمت در رفت و قفل در رو باز کرد و از اتاق خارج شد با دیدن جونگکوک که روی مبل نشسته بود و با تبلتش کار میکرد اخمی کرد و پا تند کرد تا به سمت اشپزخونه بره
جونگکوک با دیدن تهیونگ سریع از جاش بلند شد و صداش زد
-تهیونگ باید حرف بزنیم
تهیونگ بهش توجهی نکرد و به سمت اشپزخونه رفت و جونگکوک هم دنبالش رفت
تهیونگ با دیدن اوما که مشغول اماده کردن صبخونه بود بهش سلام کرد و جواب متقابل گرفت و با اشاره ی جونگکوک فهمید که باید اون دو تا رو تنها بذاره
-من میرم به سوفی سر بزنم
تهیونگ روی صندلی نشست و مشغول خوردن اب پرتقالش شد
جونگکوک هم روبروش نشست
تهیونگ جوابش رو نداد و توی گوشیش مشغول گشتن شد
جونگکوک با عصبانیت گوشی رو از دستش کشید
-چرا جوابمو نمیدی
تهیونگ اخم کرد
-چون زورگویی
جونگکوک سعی کرد اروم باشه
-باشه حق با دوتامونه ببخشید
تهیونگ برای خودش روی نون تست مربا و کره کشید
-حق با تو نیست با منه. تو هر کاری دلت میخواد میکنی اخرش با معذرت خواهی میخوای کارتو نادیده بگیرم
جونگکوک به تهیونگ که با کیوتی تموم لباشو جلو داده بود و صبحونه میخورد لبخندی زد و نزدیکش شد و لپاشو کشید
تهیونگ زد رو دستش
-اییی دردم گرفت
جونگکوک خندید
-اینقدر کیوتی که نتونستم جلوی خودمو بگیرم
تهیونگ که حالا نرمتر شده بود نگاهش کرد
-اوما رو تو دست به سر کردی؟
جونگکوک ابروهاشو بالا انداخت
-اینقدر ضایع بود؟
تهیونگ سری تکون داد
-باید برم دانشگاه دیرم شد
جونگکوک اخم کرد
-امروز با اون مردک کلاس داری؟
تهیونگ هوفی کشید
-نههه
جونگکوک سرشو تکون داد
-باید دانشگاهتو عوض کنیم
تهیونگ صورتشو جمع کرد
-مگه کشکه هر وقت دلت بخواد هر گاری دوست داشته باشی بکنی؟
جونگکوک از جاش بلند شد
-چون من جئون جونگکوکم
همون موقع اوما با سوفی داخل اشپزخونه شد و سوفی با خنده بهشون نگاه میکرد
جونگکوک سمت سوفی رفت و تو بغلش گرفت
-دختر قشنگم
و کلی قربون صدقش رفت
تهیونگ که انگار کمی به سوفی حسودی کرده بود لباشو جمع کرد
-بدش به من دخترمو
جونگکوک به سمتش رفت و سوفی رو به دستش داد
-من میرم اماده شم تو هم سریع اماده شو خودم میرسونمت
تهیونگ خواست مخالفت کنت که جونگکوک سریع از اشپزخونه خارج شد
***
تهیونگ با قیافه تخس توی ماشین نشسته بود و منتظر جونگکوک بود تا سوار ماشین شه چون با گوشی مشغول حرف زدن بود
همون موقع اوما با سوفی از خونه خارج شد و به سمت ماشین رفت
تهیونگ سریع از ماشین پیاده شد
-چییزی شده؟
اوما تند تند گفت
-راستش باید برم خواهرشوهرم خالش خوب نیست
تهیونگ سری تکون داد
-برو برو
و سوفی رو از دستش گرفت و اوما با کلی تشکر سریع تاکسی گرفت و رفت و اونقدر عجله داشت که تهیونگ فرصت نکرد بگه با اونا بیاد تا برسونتش
تهیونگ با سوفی که زبونشو هی با صدا از دهنش خارج میکرد سوار ماشین شد و نازش کرد
جونگکوک بعد پنج دقیقه سوار شد
-چیشده اوما چرا با اون سرعت رفت؟ سوفی اینجا چیکار میکنه
تهیونگ ماجرا رو برای جونگکوک تعریف کرد
-حالا سوفی رو چیکار کنیم
جونگکوک لبخند پیروزمندانه ای زد
-امروز دیگه نمیتونی بری دانشگاه
تهیونگ اخم کرد
-تو خوب خوشحال شدی تو نرو سرکار بمون پیش سوفی من میرم
و بحث میخواست شروع بشه که سوفی شروع به گریه کرد انگار روی بحث و دعوای والدینش حساس بود
پس تصمیم گرفتن فعلا ساکت باشن تا توی راه تصمیم بگیرن...
جونگکوک همینجوری توی خیابون دور میزد تا فکری کنن
تهیونگ اخم کرد
-اگه اینطوری میخوای ادامه بدی بهتره هیچکدوممون نریم دانشگاه و سرکار باید به طور یکسان واسه دخترمون وقت بذاریم
جونگکوک دنده رو عوض کرد
-من امروز جلسه ی مهمی دارم
تهیونگ سوفی رو تکون داد تا اروم شه
-منم امروز ارائه دارم پس هر دومون کار مهم داریم و باید اولویتمونو مشخص کنیم جونگکوک. من همیشه تو خونه بودم و از سوفی مراقبت میکردم و تو سرکار میرفتی ولی حالا منم توی مشغله ی دیگه ای دارم
جونگکوک تسلیم شد
-باشه میگم یونگی انجام بده
تهیونگ سری تکون داد
-البته نمیدونم چرا باهات حرف میزنم چون باهات حرفی ندارم
جونگکوک خندید
-اینو خودتم میدونی که نمیتونی از من دلخور باشی
تهیونگ با دستش ضربه ای به شونه ی جونگکوک زد
-پررو
سوفی شروع به خندیدن کرد انگار که اونم متوجه خوشحالی یا ناراحتی والدینش میشد
جونگکوک گفت
-حالا کجا بریم
تهیونگ نگاهی بهش انداخت
-نمیدونم بریم یه جایی حوصله خونه رو ندارم
جونگکوک مشغول فکر کردن شد
-پس بریم یه جایی که بچه ها رو خوشحال میکنه مثل شهربازی
تهیونگ چشماشو گشاد کرد
-جونگکوک، حس نمیکنی سوفی برای شهربازی خیلی کوچیکه؟
جونگکوک تکخندی زد
-بله که میدونم ولی میریم اونجا یکم بچه، بچه های دیگرو ببینه و شاد بشه حتما که نباید بازی کنه نگاه میکنه
تهیونگ سری تکون داد
-پس بستنی هم بخوریم
جونگکوک لبخندی زد
-چشم عزیزم
جونگکوک به سمت شهربازی روند و تهیونگ با سوفی حرف میزد
به شهربازی رسیدن و جونگکوک پارک کرد و کمک کرد تهیونگ با سوفی از ماشین خارج بشن
به داخل رفتن و سوفی با دیدن اون شهربازی بزرگ تو بغل تهیونگ دست و پا میزد
جونگکوک سوفی رو از تهیونگ گرفت
-خوشحالی دخترم ببین چه جای قشنگیه بزرگتر که بشی میارمت اینجا کلی بازی کنی
تهیونگ با لبخند بهشون نگاه کرد
همینطوری به سمت بازیا رفتن و سوفی گاهی میخندید و گاهی به وسایل بازی و بچه ها که بازی میکردن اشاره میکرد دست و پا میزد
جونگکوک به سمت دکه بستنی فروشی رفت و دو تا بستنی قیفی خرید و یکیشو به تهیونگ داد
سوفی با دیدن بستنیا دستشو دراز کرد و تکون داد
جونگکوک بستنی رو ازش دور کرد
-نمیشه خانوم کوچولو واست زوده
تهیونگ سوفی رو از جونگکوک گرفت
من قبلا توی کتاب خوندم میشه بهش به مقدار کم چیزی جز شیر داد
و بستنیش رو نزدیک دهن سوفی کرد
سوفی زبونشو به بستنی زد و خندید انگار که از بستنی خیلی خوشش اومده بود
تهیونگ قربون صدقش رفت و جونگکوک خندید
-دخترمون مثل تو عاشق بستنیه
تهیونگ پشت چشمی نازک کرد
-دیگه دخترم مثل خودم زرنگه میدونی چی خوبه
جونگکوک به صندلیایی که کنار دکه بودن اشاره کرد
-بیا اینجا بشینیم
و نشستن تهیونگ سوفی رو که میخندید رو روی میز گذاشت و بستنی رو نزدیک دهنش کرد
همون موقع فردی سریع شروع به دویدن کرد و پلیسا هم دنبالش بودن
تهیونگ ترسیده بهشون نگاه کرد
-چخبره
جونگکوک، تهیونگ و سوفی رو بلند کرد و تو بغلش گرفت بع مرد روبرو داد زد
-اقا چخبره
مرد گفت
-دزدی کرده رفتن بگیرنش چیزی نیست
جونگکوک سری تکون داد و تهیونگ رو که سوفی تو بغلش بود رو به سمت در خروجی هدایت کرد
-باید بریم خطرناکه
تهیونگ اوهومی گفت و به سمت ماشین رفتن
سوار ماشین شدن
تهیونگ نفس عمیقی کشید
-داشتم از ترس سکته میکردم بیشتر از همه ترسیدم واسه سوفی اتفاقی بیوفته
جونگکوک دستشو گرفت
-من تا وقتی که زندم نمیذارم از چیزی بترسین و همیشه مواظبتونم هیچ چیزی نمیتونه واسه شما خطری ایجاد کنه
تهیونگ لبخندی زد
-میدونم که مواظبمونی برای همینم خیالم راحته
جونگکوک لپ سوفی رو کشید و دستشو روی فرمون گذاشت و حرکت کرد...ادامه دارد...
سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با ووت و کامنتاتون حمایت کنین. من اکانتم مشکل داشت بالا نمیومد برای همین دیر اپ شد توی چنلمون زودتر اپ میشه همیشه
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...