جونگکوک به خونه رسید و بعد از پارک کردن ماشینش میخواست وارد خونه بشه که همون موقع جیمین از در خارج شد و بعد از احوالپرسی کوتاهی با جیمین و خداحافظی ازش وارد خونه شد
تهیونگ با دیدن جونگکوک که انگار بی حوصله بنظر میومد با سوفی که بغلش بود به سمت جونگکوک رفت
-عه سوفی بابایی اومده
جونگکوک با دیدن تهیونگ و سوفی لبخند خسته ای زد
تهیونگ روبروی جونگکوک ایستاد و نزدیکش شد و لپش رو بوسید
جونگکوک هم بوسه ای روی موهاش نشوند و سوفی رپ از بغل تهیونگ گرفت و کل صورتشو بوسید
تهیونگ لباشو کج کرد
-دیگه داره حسودیم میشه ها
جونگکوک خم شد و کوتاه لبای ته رو بوسید
-کوچولوی حسود مننن تو عشق منی هر دوتون رو به یه اندازه دوست دارم
تهیونگ هینی کشید
-گفتم جلوی سوفی این کارا ممنوع
جونگکوک خندید و تهیونگ رو به سمت پذیرایی هدایت کرد و خودشم جلو رفت و روی مبل نشست و با سوفی شروع به حرف زدن کرد
به تهیونگ اشاره کرد که کنارش بشینه
تهیونگ سرشو به معنی نه تکون داد
-بذار برات ابمیوه بیارم بعد میشینم
و بی توجه به جونگکوک که میخواست مخالفت کنه به اشپزخونه رفت
وقتی در حال ریختن ابمیوه برای جونگکوک بود تمام مدت ذهنش درگیر بود که چطوری موضوع کالج رو به جونگکوک بگه تردید داشت و کمی از واکنش جونگکوک میترسید
ابمیوره توی سینی گذاشت و از اشپزخونه خارج شد و سینی رو روی میز برای جونگکوک گذاشت
جونگکوک تشکری کرد
-نیازی نبود عزیزم تو خودتم خسته ای، حتی کار تو از من سختتره
تهیونگ لبخند مهربونی زد
-تو خیلی خوبی جونگکوک. خوشحالم که تو رو کنارم دارم
جونگکوک لبخندی بهش زد
تهیونگ این پا و اون پا میکرد که موضوع رو چجوری به جونگکوک بگه
جونگکوک سوفی رو که جلوی صورتش نگه داشته بود و باهاش حرف میزد رو روی پاهاش نشوند
-چیزی شده بیبی؟
تهیونگ با تردید نگاهی به جونگکوک انداخت
-عوممم راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
جونگکوک کامل به سمتش برگشت
-بگو عزیزم
تهیونگ لباشو کمی با زبونش خیس کرد
-راستش من دوست دارم برم کالج ولی خب سوفی هنوز کوچیکه ولی کلاسامو میتونم طوری بردارم که فقط صبحا برم که اکثرا سوفی خوابه و اوما میتونه ازش مراقبت کنه
وقتی حرف زدنش تموم شد نفسی گرفت و به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک کمی مکث کرد و به فکر فرو رفت و دوباره به تهیونگ خیره شده
-ایرادی نداره عزیزم این اینده ی توئه و من دوست ندارم مانعت بشم
تهیونگ شوکه به جونگکوک نگاه کرد
-ی... یعنی موافقی؟
جونگکوک سرشو تکون داد
-معلومه که اره من هیچوقت مانع پیشرفت تو نمیشم
تهیونگ لبخند گنده ای زد و بلند شد و محکم لپ جونگکوک رو بوسید
با نق سوفی خندید و اون رو هم بوسید
-ای حسود
جونگکوک بهشون خندید
تهیونگ به سمت اشپزخونه رفت
-من میرم میز رو بچینم گشنمونه
و با خوشحالی به سمت اشپزخونه رفت
توی همون حین هم به جیمین پیام داد
-جونگکوک موافقت کرددد
و مشغول اماده کرد وسایل شام شد بعد یه دقیقه پیام اومد براش رفت گوشیش رو باز کرد
-میدونستم میتونی راضیش کنی چون جونگکوک واقعا دیوونته
تهیونگ خندید و با ذوق تایپ کرد
-منم دیوونشم
و دوباره مشغول کارش شد...
![](https://img.wattpad.com/cover/318280256-288-k578894.jpg)
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...