بعد از تموم شدن کلاس همه داشتن از کلاس بیرون میومدن که جکسون، تهیونگ رو صدا زد
-اقای کیم
تهیونگ به سمتش برگشت و سوالی نگاهش کرد
جیمین هم کنجکاو نگاه کرد
جکسون جلو اومد
-این چسب زخم برای شما خریدم دیدم کف دستتون زخم شده
تهیونگ اخمی کرد
-ممنون نیازی نبود
جکسون لبخندی زد
-اینطوری عفونت هم نمیکنه
تهیونگ دوباره تشکر کرد و بدون حرفی دست جیمین که از جکسون خداحافظی میکرد رو کشید و با خودش برد
از کلاس خارج شدن و جیمین به شونه ی تهیونگ کوبید
-بنظر ازت خوشش اومده ها
تهیونگ اخم غلیظی کرد
-چرت و پرت نگو جیمین
جیمین شونه ای بالا انداخت
-من که نظرم اینه ولی به کاهدون زده جونگکوک بفهمه پدرشو در میاره
تهیونگ هوفی کشید
-فکر کنم زیادی فیلم میبینیا
جیمین عینک افتابیشو زد
-بر اساس داستانهای واقعیه
تهیونگ کیفش رو توی دستش جابجا کرد
-کلاس بعدی ساعت چنده
جیمین دستشو گرفت و دنبال خودش برد
-دو ساعت دیگس بیا بریم یه کافه دنج همین نزدیکی میشناسم بریم اونجا
تهیونگ هم اجبارا دنبالش راه افتاد در حالیکه همش نگران سوفی بود
***یونگی بدون در زدن وارد اتاق جونگکوک شد
جونگکوک عصبی بهش نگاه کرد و خواست حرفی بزنه که یونگی برگه های توی دستشو روی میز جونگکوک گذاشت
-اینم یکم از اطلاعات رقیب جدیدت خاندان وانگ، البته به سختی همینم تونستم در بیارم هیچ اطلاعاتی ازشون نیست
جونگکوک اخمی کرد و به برگه ها نگاه کرد
-این اطلاعات رو که همه میدونن خودتم قبلا گفتی
یونگی سری تکون داد و به برگه ای که عکس مردی روش بود اشاره کرد
-جز این، جکسون وانگ وارث وانگ بزرگ البته با اونا زندگی نمیکنه با باباش دعواش شده چون نمیخواسته شغل پدرشو ادامه بده و الان هم اینجا شروع به تدریس کرده نمیدونم تو کدوم دانشگاه فقط میدونم که وانگ که بمیره این صاحب بیشتر اموالش میشه و اینکه شاید بتونیم با خودمون همراهش کنیم چون معلومه از باباش دل خوشی نداره، میتونیم بهش پیشنهاد بدیم با ما همکاری کنه
جونگکوک با دقت به حرفای یونگی گوش کرد و از روی صندلیش بلند شد
-جکسون وانگ حتی با اینکه از نزدیک ندیدمش خس خوبی بهش ندارم. بنظرت پدر خودشو دور میزنه با ما همکاری کنه؟
یونگی با اطمینان سزشو تکون داد
-علاقش یه چیز دیگس اصلا تو این فازا نیست حتی میگن بخاطر یه سری مسائل جز این با باباش مشکل داره ولی نمیدونم چیه نفهمیدم میتونه باهامون راه بیاد
جونگکوک گوشه ی بینیش رو خاروند
-میسپرمش بهت خودت حلش کن
یونگی چشمکی به جونگکوک زد
-حل شده بدون
و از اتاق مرد خارج شد...تهیونگ با خستگی به همراه جیمین از کلاس خارج شد
جیمین داشت با هارا صحبت میکرد
تهیونگ به شونش زد
-جیمین بریم. نگران سوفیم بیقراری نکرده باشه دلتنگشم هستم
جیمین هوفی کشید و هر دو با هارا خداحافظی کردن و بعد از خروج از کالج سوار ماشین جیمین شدن
جیمین با دیدن ماشینی که جلوش بود و حرکت نمیکرد چند بار بوق زد
جکسون از ماشین پیاده شد و به سمتشون رفت
-ببخشید ماشیمنو هر چی استارت میزنم روشن نمیشه، نمیتونم حرکتش بدم به مکانیک زنگ زدم تو راهه
جیمین دستپاچه گفت
-ایرادی نداره استاد مشکلی نیست صبر میکنیم
-جیمییین
و از ماشین پیاده شد
-تو هر چقدر بخوای میتونی صبر کنی من کار دارم میرم
جکسون خواست حرفی بزنه که تهیونگ بدون توجه بهشون تاکسی گرفت و سوار ماشین شد و رفت
بعد از ۲٠ دقیقه به خونه رسید و بعد از گذشتن از ورودی اصلی به خونه رسید و در رو باز کرد
با دیدن سوفی که تو بغل اوما بود و داشت میخندید نفس راحتی کشید
-سلامم من اومدممم
سوفی با دیدن تهیونگ دست و پا زد تا بغلش کنه و اوما هم لبخندی زد
-خوش اومدی
تهیونگ به سمتشون رفت و سوفی رو از اوما گرفت
اوما به سمت اشپزخونه رفت
-من برم واست یه چیزی بیارم خسته ای
تهیونگ تشکر کرد و کیفش رو روی زمین رها کرد و همونطور که سوفی تو بغلش بود و صدا در میوورد روی مبل نشست
-سلام دخترم حالت خوبه، دلتنگ ماما نشدی؟
سوفی صداهایی از خودش در مبوورد انگار که داره جواب تهیونگ رو میده
تهیونگ خندید و محکم لپشو بوسید
-دلم برات تنگ شده بود خوشگلم
اوما با سینی ابمیوه وارد پذیرایی شد
و به طرف تهیونگ گرفت
تهیونگ تشکر کرد و کمی از ابمیوه رو خورد و لیوان رو روی میز گذاشت
-اذیت کرد؟
اوما لبخندی زد
-نهه اتفاقا دختر خوبی بود البته یکم گریه گرد ولی زود اروم شد
تهیونگ با خجالت به اوما نگاه کرد
-ببخشید باعث زحمت شدم
اوما اخمی کرد
-من خیلی خوشحالم که کنار شما هستم، امروز خوب بود پسرم؟
تهیونگ سری تکون داد
-بد نبود کنار خانوادم و شما حالم بهتره
اوما چشماشو باز و بسته کرد
-پسر قشنگم
تهیونگ لبخندی مهربون زد و به سوفی که با چشمای درشت و کنجکاوش بهش نگاه میکرد خندید
-فضول خانوم
همون موقع گوشیش به صدا در اومد
تهیونگ بلند شد تا کیفش رو برداره که اوما گفت
-بشبن بچه دستته خودم برات میارم
تهیونگ تشکر کرد و اوما کیف رو بهش داد و تهیونگ گوشی رو از کیفش در اورد با دیدن اسم جونگکوک جواب داد
جونگکوک سریع گفت
-هوف دیر جواب دادی داشتم نگران میشدم رسیدی خونه؟
تهیونگ اروم خندید
-اولا سلام عزیزم. دوما بله
جونگکوک نفس راحتی از پشت گوشی کشید
-ببخشید بیبی اولا سلام خرس عسلی من دوما ببخشید میخواستم خودم بیام دنبالت ولی کارای شرکت امون نمیده
تهیونگ همونجور که سوفی رو روی پاش تکون میداد گفت
-ایرادی نداره جناب عضله ای
جونگکوک از پشت گوشی خندید
-جبران میکنم کوچولو، سوفی حالش چطوره؟
تهیونگ گوشی رو دم دهن سوفی برد و گوشی رو روی ایفون زد
-باهاش حرف بزن از خودش بپرس تازگیا خیلی شیرین زبونی میکنه
جونگکوک شروع به حرف زدن و قربون صدقه رفتن سوفی رفت و سوفی هم با کلمات نامفهومی جوابشو میداد
تهیونگ براش ضعف رفت و محکم بغلش کرد و فشارش داد
جونگکوک بلند خندید
-دخترم مثل خودم خوش صحبته
تهیونگ گوشی رو از روی ایفون برداشت
-بله صد در صد، برو به کارات برس و واسه شام دیر نکن
جونگکوک چشمی گفت و با هم خداحافظی کردن...
![](https://img.wattpad.com/cover/318280256-288-k578894.jpg)
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...