part 16

3.4K 321 2
                                    

با سرعت میروند و بالاخره به مقصدش رسید بعد از پارک کردن ماشین پیاده شد و به سمت انباری رفت 
با خالی بودن انبار دادی زد و یه مسیر ثابتی از انباری رو طی میکرد در حالیکه دستاشو به پشتش گره زده بود بعد از نیم ساعت در انبار باز شد و یونگی به همراه مردی وارد انبار شد و بعد کرکره رو پایین کشید 
جونگکوک با دیدنش پوزخندی زد
-دیر کردی 
یونگی مرد رو که با تعجب به اطرافش نگاه میکرد به جلو هل داد
-تازه زود انجامش دادم با یه اشنایی که داشتم تونستم بیرونش بیارم البته باید تو یا تهیونگ برین بعدا برگه ی رضایتتون رو به عنوان شاکی امضا کنین تا به صورت رسمی ازاد بشه
مرد با ترس زمزمه کرد
جونگکوک برای حرف یونگی سری تکون داد و مرد رو روی زمین هل داد
-بهم بگو کی هستی 
مرد با تعجب و استرس بهش خیره شد
-ی.. یعنی چی؟ 
جونگکوک دورش چرخید
-کی تو رو اجیر کرد 
مرد اب دهنشو قورت داد 
-متوجه منظورتون نمیشم
جونگکوک که دوست داشت فک مرد رو خورد کنه با عصبانیت کتش رو در اورد و روی زمین انداخت و به سمت مرد رفت
-بلند شو
مرد بلند شد و جونگکوک ادامه داد
-جانگ هوسوک تو رو مامور کرد تا با همسرم تصادف کنی
مرد از ترس به خودش لرزید و با لکنت گفت
-ب... بخدا من نمیخواستم اینطوری بشه من فقط در ازای پول اینکارو کردم چون به این پول احتیاج داشتم
جونگکوک پوزخندی زد 
-ولی این دلیل قانع کننده ای برای تبرئه شدنت نیست. باید واسه زنده موندنت تلاش کنی
مرد با چشمای گشاد بهش خیره شد
-یعنی چی متوجه نمیشم من گناهی ندارم
جونگکوک تفنگش رو از قسمتی کمرش جایی که گذاشته بود در اورد و رو به یونگی کرد
-هی یونگی تفنگتو بده 
یونگی با تعجب بهش خیره شد
-چیکار میخوای بکنی جونگکوک بس کن 
جونگکوک غرید
-گفتم بده
یونگی ناچارا تفنگ رو از جیبش در اورد و به جونگکوک داد 
جونگکوک دوباره به سمت مرد که ترسیده بهش خیره شده بود برگشت و تفنگ خودش رو روی زمین انداخت
-یه فرصت بهت میدم میتونی ازش استفاده کنی. دوئل میکنیم
مرد با بدنی که میلرزید به سمت تفنگ رفت و برش داشت 
-لطفا رحم کنین من چاره ای نداشتم
جونگکوک بیتوجه بهش نگاهی انداخت
-شروع میشه 
مرد با دستایی لرزون تفنگ رو سمت جونگکوک گرفت و جونگکوک هم سمت مرد گرفت 
مرد ماشه رو کشید که با خالی بودن تفنگ مواجه شد و تفنگ از دستش افتاد 
جونگکوک قهقهه ای زد
-خیلی نادونی 
و تفنگ رو به سمتش گرفت و به پای چپش شلیک کرد مرد با درد و ناله روی زمین افتاد و همش کلمه ببخشید رو زمزمه میکرد
یونگی به طرف جونگکوک رفت تا جلوش رو بگیره ولی جونگکوک زودتر خودش رو به مرد رسوند و به پای راستش هم شلیک کرد
-هر کسی باید تقاص کارایی که میکنه رو پس بده 
یونگی به سمتش رفت و تفنگ رو از دستش کشید
-بسه چیکار میکنی دیوونه شدی؟ 
جونگکوک نیشخندی زد و کتشو از روی زمین برداشت و تکوندش و تنش کرد
-این تازه اولشه 
و ادامه داد
-یه ساعت دیگه میبریش بیمارستان 
یونگی با چشمای از کاسه در اومده خیره شد
-ولی باید الان ببرمش خونریزی داره ممکنه دیر برسه مجبور بشن پاهاشو قطع کنن 
جونگکوک گوشه ی لبشو با تفنگ یونگی خاروند
-منم همینو میخوام 
و تفنگ یونگی رو به طرفش پرت کرد
-بعدا تفنگمو برام بیار و به سرت نزنه که نجاتش وگرنه بد میبینی
یونگی هوفی کشید 
-باشه. تو واقعا خطرناکی
جونگکوک خنده ای کرد و به از انبار بیرون رفت و سوار ماشینش شد 
الان باید میرفت پیش تهیونگش
به سمت خونه روند و با رسیدن به خونه کلید رو به نگهبان داد تا ماشینش رو پارک کنه و به سمت خونه رفت 
با باز کردن در و با دیدن اوما لبخندی زد
-خوش اومدی اوما 
اوما به سمتش رفت 
-آه پسرم دلتگنتون بودم
جونگکوک دوباره لبخندی زد و به سمت اتاقشون رفت با دیدن تهیونگ و جیمین و رزی که با هم حرف میزدن و میخندیدن اهمی گفت و رزی و جیمین هول شده بلند شدن و بعد از سلام کردن با جونگکوک و دیدن اخماش از اتاق خارج شدن
تهیونگ نگاهی به جونگکوک کرد
-امروز اخموتر از همیشه ای حالت خوبه؟ 
جونگکوک لبخند خسته ای زد و دستشو نوازش وارانه روی موهای پسر کشید 
-وقتی تورو میبینم حالم کاملا خوب میشه 
تهیونگ با نگرانی گفت
-راستی سرما خوردی باید بری دکتر و دارو بخوری و... 
-خوبم. خوبم
تهیونگ ازش فاصله گرفت و جونگکوک خواست چیزی بگه که با به صدا در اومدن نوتیف گوشی تهیونگ نگاهی به گوشیش که روی میز بود افتاد 
جونگکوک کنکجکاوانه گوشی رو برداشت و با دیدن نوتیف روی گوشی تند تند شروع به نفس کشیدن کرد 
-این کیه؟ 
تهیونگ با تعجب به جونگکوک نگاهی انداخت
-کی؟ 
جونگکوک پوزخندی زد و با چشمایی که از عصبانیت سریع قرمز شده بود گفت
-همینی که نوشته سلام خوشگلم دلم برات تنگ شده
تهیونگ ابروهاش رو بالا انداخت
-نمیدونم کیه. اصلا جز خودمون کسی شمارمو نداره
جونگکوک به داخل پیاما رفت و کامل خوندشون
-در ادامه نوشته چرا خیلی وقته ازت خبری نیست دلم برای خاطره هامون تنگ شده 
و گوشی رو محکم روی زمین پرت کرد و به تهیونگ با نگاهیی برزخی زل زد و روش خیمه زد و با داد گفت
-راستشو بهم بگو
تهیونگ با ترس بهش زل زد 
-میشه بری اونور. من نمیدونم کیه 
جونگکوک با توجه به شرایط تهیونگ کنار رفت 
-چرا باید حرفتو باور کنم 
تهیونگ با بغض بهش خیره شد
-بهم اعتماد نداری؟ 
جونگکوک یهویی از خشمش پایین اومد انگار که با این حرف یه تلنگری بهش خورده بود
نزدیک تهیونگ که هر ان ممکن بود بغضش بترکه شد و دستشو توی موهای فر ابریشمیش کشید
-ببخشید بیبی من یه لحظه عصبی شدم و کنترلمو از دست دادم معلومه که بهت اعتماد دارم. ولی خب این کیه که بهت پیام داده
تهیونگ فین فینی کرد
-نمیدونم شاید اشتباهی فرستاده
جونگکوک سری تکون داد و به فکر فرو رفت 
-شاید. ولی من شماره رو میدم به یکی از افرادم تا پیگیری کنه و ببینه کیه
تهیونگ اشکش که روی گونش جاری شده بود رو با دستش پاک کرد
-چقدر به همه مسائل بدبینی
جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد
-بیبی چرا گریه میکنی گفتم که اشتباه کردم ببخشید 
تهیونگ بینیش رو خاروند
-خب سرم داد زدی اینجوری شدم فکر کنم بخاطر شرایطمه حساس شدم
جونگکوک با نوک انگشتاش صورت پسر رو نوازش کرد 
-ببخشید عزیزم دیگه ناراحت نباش. بریم سونوگرافی؟ 
تهیونگ خواست جواب جونگکوک رو بده که با زنگ خوردن گوشی مرد سکوت کرد 
جونگکوک نگاهی به گوشیش و اسم روی اون انداخت و مردد جواب داد
-بله
با صحبت فرد پشت خط هر لحظه اخماش بیشتر تو هم میرفت و در اخر با گفتن اوکی قطع کرد
تهیونگ متعجب بهش نگاه کرد و با کنجکاوی زبونشو یکم از دهنش بیرون اورد و دوباره داخل دهنش برد
-کی بود؟ 
جونگکوک دستی به پیشونیش کشید و لب زد
-اون زن... همون به اصطلاح مادرم بود گفت مادربزرگم اونا رو از خونه و شرکت انداخته بیرون و اونا الان توی هتلن
تهیونگ هینی کشید
-خب الان میخوای چیکار کنی
جونگکوک به یه نقطه خیره شد 
-چرا باید کاری کنم؟ اصلا دوست ندارم باهاشون حرف بزنم. مامانبزرگم فکر میکنه با این کار من مجاب میشم تا با اون عوضی ازدواج کنم ولی نمیدونه که این ایدش دو سر باخته
تهیونگ به سختی تونست صاف بشینه 
-ولی خب مامان بابات گناه دارن باید یه کاری براشون کنی
جونگکوک پوزخندی زد 
-اونا؟ اونا حتی اسم مامان بابا هم برازندشون نیست تهیونگ بهت یه چیزایی راجبشون بهت گفتم ولی این کل ماجرا نیست من حتی نمیخوام یه لحظه هم ببینمشون 
تهیونگ به جونگکوک نگاه کرد و دستشو روی دست جونگکوک گذاشت
-هر کاری کنی اونا خانوادتن
جونگکوک به طرف تهیونگ متمایل شد و انگشتشو رو لبای تهیونگ گذاشت
-نمیخوام دیگه دربارشون حرفی زده بشه 
تهیونگ سکوت کرد و دیگه چیزی نگفت 
جونگکوک از روی تخت بلند شد و به سمت کمد لباسا رفت
-حاضرت میکنم بریم سونوگرافی بعدشم باید بریم فیزیوتراپی 
تهیونگ باشه ای گفت. دیگه به این مورد عادت کرده بود و مثل قبل خجالت نمیکشید 
جونگکوک بعد از اماده کردن تهیونگ بغلش کرد و روی ویلچر نشوند و از در اتاق خارج شد 
و با دیدن رزی و جیمین که داشتن با هم حرف میزدن و اوما که مشغول تمیز کردن شیشه ها بود صداشو صاف کرد
-ما میریم دکتر 
جیمین از جاش بلند شد
-منم میام 
جونگکوک اخم غلیظی کرد 
-دو دقیقه تنهامون بذار. مگه ما هر جا با یونگی میرین دنبالتونیم
جیمین ایشی گفت و با چشم و ابروی تهیونگ سر جاش نشست
-اوکی برین 
جونگکوک و تهیونگ بعد از خداحافظی از خونه خارج شدن و جونگکوک بعد از سوار کردن تهیونگ و گذاشتن ویلچر داخل صندوق عقب سوار ماشین شد و به سمت مطب دکتر سونوگرافی که قبل از تصادف پیشش رفته بودن روند 
توی مسیر هر دو ساکت بودن و فقط صدای موزیک سکوت ماشین رو میشکست 
بعد از رسیدن به مطب و پارک کردن ماشین جونگکوک تهیونگ رو روی ویلچر نشوند و به داخل مطب رفتن و جونگکوک بعد از صحبت با منشی با حرکت دادن ویلچر تهیونگ به سمت اتاق دکتر رفتن و جونگکوک در زد 
با بفرماییدی که شنیدن به داخل رفتن 
دکتر با باز شدن در و ورود اونا سرشو بالا گرفت و با تعجب بهشون خیره شد
-چه اتفاقی افتاده 
جونگکوک شروع به شرح دادن وضعیت برای دکتر کرد 
دکتر با ناراحتی سری تکون داد و از جاش بلند شد 
-لطفا به همسرتون کمک کنین روی تخت دراز بکشه 
جونگکوک هم همینکارو کرد با دراز کشیدن تهیونگ روی تخت دکتر به سمتشون رفت و روی صندلی کنار دستگاه نشست و با ریختن مایعی روی شکم تهیونگ دستگاه رو روی شکمش به حرکت در اورد و به مانیتور نگاه کرد و با دیدن چیزی اخمی کرد
-یه جنین مرده داخل شکمتون دیده میشه
تهیونگ و جونگکوک شوک شده به دکتر نگاه کردن و جونگکوک سریعتر سوال کرد
-یعنی چی؟ 
دکتر ادامه داد
-انگار همسر شما دوقلو باردار بودن ولی خب دفعه اول اینکه دوقلو دارن قابل تشخیص نبوده و جنین دیگه دیده نمیشده ولی الان یه جنینی که هنوز شکل نگرفته ولی مرده دیده میشه ممکنه بخاطر تصادف باشه یا هر چی. شما اخیرا خونریزی نکردین؟ 
تهیونگ با چشمای اشکی که به مانیتور خیره شده بود
-نمیدونم... نمیدونم 
دکتر سری تکون داد
-ممکنه موقع تصادف خونریزی کرده باشین و باید هر چه زودتر عمل بشین و جنین مرده تخلیه بشه چون خیلی برای جنین دیگه این شرایط خطرناکه 
تهیونگ هیچی نگفت و فقط در سکوت به مانیتور خیره شده بود و جونگکوک هم عصبی به گوشه ای زل زده بود... 

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now