Season 2, Part 2

2.2K 237 10
                                    

جونگکوک با شنیدن الارم گوشیش از خواب بیدار شد هنوز ساعت ۶ صبح بود ولی این پروژه ی لعنتی تمام وقتشو گرفته بود سریع الارم رو قطع کرد تا همسرش بیدار نشه و به دستشویی رفت و بعدشم رفت دوش کوتاهی گرفت و مشغول اماده شدن شد
تهیونگ توی جاش جا به جا شد و خمیازه ای کشید و به جونگکوک که داشت کتش رو تنش میکرد نگاه کرد
-جونگکوک ساعت چنده؟
جونگکوک با بیدار شدن تهیونگ به خودش لعنتی فرستاد
-ببخشید بیبی بیدارت کردم هنوز ساعت شیش هستش بخواب
تهیونگ از جاش بلند شد
-صبحونه خوردی؟
جونگکوک ساعتشو توی دستش تنظیم کرد
-نه عزیزم میرم شرکت میخورم دیر شده
و به سمت تهیونگ رفت و بوسه ای روی پیشونیش کاشت
تهیونگ خواست حرفی بزنه که گوشی جونگکوک زنگ خورد و جواب داد
-اومدم یونگی اومدم
پس تهیونگ ترجیح داد سکوت کنه چون معلومه دیرش شده بود جونگکوک بوس پروازی برای تهیونگ فرستاد و با عجله از اتاق خارج شد
تهیونگ چشماشو مالید و با صدای در فهمید جونگکوک رفته به ساعت روی میز کناریش نگاه کرد ساعت شیش و نیم بود
از جاش کامل بلند شد و رفت تا ابی به دست و صورتش بزنه که صدای زنگ گوشیش بلند شد با تعجب به طرف گوشیش رفت و با دیدن اسم جیمین متعجب تر شد این وقت صبح حتما چیزی شده
جواب داد
با صدای گریه جیمین استرس زیادی به جونش افتاد
با صدای لرزیده از ترس گفت
-جیمین؟ چیشده؟
جیمین سعی کرد صداشو صاف کنه و حرف بزنه
-من لعنتی الان باید بیدار شم کالج و تو با خیال راحت میخوابی. زنگ زدم بیدارت کنم یکم اروم بشم که تو هم بیداری
تهیونگ با عصبانیت گفت
-جیمین دیوونه فکر کردم اتفاقی افتاده دلم ریخت خیالت راحت باشه من بیدار بودم
جیمین هومی کشید
-عه خب پس خوبه، راستی تهیونگ نمیخوای کالج ثبت نام کنی هنوز وقت هستا
تهیونگ دستی به موهای بهم ریختش کشید
-جیمین بنظرت با این اوضاع میتونم؟
جیمین با صدای معترض گفت
-یااا مردم با ده تا بچه میان کالج تو یه نخود داریا تازه اوما هم هست کمک میکنه بیا من تنهااام
تهیونگ به فکر فرو رفت
-فکر نکنم جونگکوک اجازه بده
جیمین خندید
-این دیگه دست خودتو میبوسه تا راضیش کنی
تهیونگ غری زد
-باشه دیگه من برم ممکنه سوفی بیدار بشه
جیمین باشه ای گفت و بعد از خداحافظی قطع کردن
تهیونگ به سمت دستشویی رفت با صدای گریه سوفی سریع کاراشو انجام داد و از دستشویی بیرون رفت و به سمت اتاق سوفی رفت به سمتش رفت و از روی تخت برش داشت
-به به سوفی خانوم سحرخیزِ من
سوفی صداهایی از خودش در اورد و خودشو واسه تهیونگ لوس کرد
تهیونگ خندید
-دختر کیوت من
و صورتشو بوس بارون کرد
-نظرت چیه بریم حموم سوفی خانوم
سوفی خندید
-پس راضی ای
و وسایل سوفی رو برداشت و به سمت حموم رفت
سوفی رو توی وان گذاشت و مشغول بازی باهاش شد و بعد از شستنش حوله رو دورش پیچید و مشغول عوض کردن لباساش شد و سوفی رو که حالا به خواب رفتت بود رو پتث پیچ کرد و به سمت اتاقش برد و روی تختش گذاشت
خودش هم به سمت حموم رفت و بعد از دوش کوتاهی از حموم خارج و مشغول به تن کردن لباساش شد همون موقع صدای نوتیف گوشیش بلند شد و پشت سر هم پیام میومد
-تهیووونگ
-وااای یه استاد خوشگل و خوشتیپی داریممم
-همین اول صبحی جیگرمون حال اومد
-خیلیم باحاله
-اسمش جکسونه
-خیلی خفنه
تهیونگ با خوندن پیامای جیمین خندید و شروع به تایپ کردن کرد
-بیچاره یونگی
جیمین استیکری فرستاد و تایپ کرد
-یونگی عشق منه ولی فقط این استاده خیلی خوبه همه روش کراش زدن
تهیونگ استیکر خنده ای فرستاد و گوشی رو خاموش کرد و به پیشنهاد جیمین برای رفتن به کالج فکر کرد
فکر نمیکرد جونگکوک راضی بشه ولی به هر حال امتحان میکرد خودشم دوست داشت درسشو ادامه بده ولی سوفی هنوز خیلی کوچیک بود و احتمال میداد جونگکوک مخالفت کنه
پس گوشیش رو برداشت و مشغول گشتن توش شد...

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now