part 14

3.9K 362 3
                                    

جونگکوک بعد از رسیدن به شرکتش به یونگی زنگ زد
-دم درم بیا بیرون 
با مخالفت یونگی ادامه داد
-تهیونگ تو ماشین خوابه نمیتونم تنهاش بذارم و بیام داخل
و بعد گوشیو قطع کرد 
بعد از دقایقی یونگی از شرکت خارج شد و وارد ماشین شد و صندلی عقب نشست 
جونگکوک به طرفش برگشت
-خب؟ 
یونگی با چشماش به تهیونگ که خواب بود اشاره کرد و اروم گفت
-ممکنه بیدار بشه
جونگکوک هوفی کشید 
-ایرادی نداره یواشتر حرف میزنیم
یونگی سری تکون داد و به به صندلی جونگکوک نزدیک شد 
-به یکی گفتم جنی رو تعقیب کنه و خب اون تعقیبش میکرد و به من گفت جاهای مشکوکی میرفته. اخرین جایی که رفت و توجهشو جلب کرده بود شرکت جانگ هوسوک بود 
جونگکوک دندون قروچه ای کرد و یونگی ادامه داد
-و خب اون با دشمن و رقیب اصلی تو چیکار داره؟ 
جونگکوک دستشو مشت کرد
-اون عوضی میخواد یه کاری کنه و من هنوز نمیدونم چیکار و برای اون کارش از جانگ کمک گرفته
یونگی متفکر به جونگکوک نگاه کرد
-شاید اونجا کاری داشته یا کار میکنه. مگه از دشمنیت باهاش خبر داره
جونگکوک پوزخندی زد
-مگه میشه کسی ندونه دشمنی قدیمی جئون ها با جانگ ها رو. این دشمنی از زمان پدربزرگامون بوده. فقط برام سواله چرا رفته با دشمن خانوادگیمون دست به یکی کرده. مادربزرگ بعد از مرگ پدربزرگ حق هر گونه رفت و امدی رو با این خانواده منع کرده
یونگی لباشو توی دهنش برد
-نمیدونم چی بگم. خب تو میگی چیکار کنیم 
جونگکوک به روبرو خیره شد و با دستاش روی فرمون ضرب گرفت
-فعلا کاری نکن خودم بهت میگم چیکار کنی
یونگی باشه ای گفت 
-تو میری؟ 
جونگکوک همونطور که با اخم به روبرو خیره شده بود زمزمه کرد
یونگی سرشو تکون داد
-اوکی پس من میرم
و از ماشین خارج شد 
بعد از رفتن یونگی، جونگکوک به ارومی روی شونه ی تهیونگ زد ولی تهیونگ واکنشی نشون نداد جونگکوک دست تهیونگ رو تکون داد که تهیونگ هول شده از خواب پرید
-چیشده
جونگکوک موهای پسر رو نوازشی کرد
-هیچی عزیزم. کارم با یونگی تموم شد و میخوام برم سمت مدرسه ی ابجیت نمیخواستم بیدارت کنم اما ادرسی نداشتم
تهیونگ به جونگکوک نگاهی انداخت
-یونگی چی گفت 
-بعدا بهت میگم 
تهیونگ باشه ای گفت و شروع به گفتن لوکیشن مدرسه ی رزی کرد
جونگکوک با فهمیدن ادرس ماشین رو به حرکت در اورد و به سمت مدرسه ی رزی روند 
بعد از نیم ساعت به مدرسه رسیدن 
جونگکوک رو به تهیونگ کرد
-خب بهش گفتی کی بیاد بیرون
تهیونگ به ساعت نگاهی انداخت
-پنج دقیقه دیگه طبق ساعتی که گفتم باید بیاد
جونگکوک اوهومی گفت 
-پس من میرم بیارمش 
و خواست از ماشین پیاده بشه که با شنیدن صدای تهیونگ متوقف شد
-کجا میری منم میام
جونگکوک با شنیدن این حرف اخمی کرد
-با این وضعت نمیتونی خودم میرم
تهیونگ سعی کرد کمی تو جاش جا به جا بشه 
-ولی نگهبان منو میشناسه باید باهاش صحبت کنم تا اجازه بده و اینکه رزی هم تو رو نمیشناسه 
جونگکوک هوف کلافه ای کشید
-دلایلت قانعم نکرد ولی باشه صبر کن
و از ماشین پیاد شد و به سمت صندوق عقب رفت، بعد از در اوردن ویلچر اون رو به سمت جلو برد و در رو واسه تهیونگ باز کرد و کمکش کرد تا سوار بشه و بعد از قفل کردن در ماشین با حرکت دادن ویلچر به سمت مدرسه رفتن
به در رسیدن و تهیونگ با دیدن نگهبان صداش زد
-اقای چوی
مرد با شنیدن صدای تهیونگ به طرفش برگشت و شناختش و با دیدنش توی اون وضعیت متعجب نزدیک شد
-تهیونگ پسرم چه بلایی سرت اومده
تهیونگ به صورت نگران مرد نگاه کرد
و سعی کرد با گفتن خلاصه ای از موضوع و اینکه به زودی خوب میشه مرد رو از نگرانی در میاره 
مرد با ناراحتی براش ارزوی سلامتی کرد 
و بعد از کمی حرف زدن و اوردن دلیلی برای بردن رزی مرد رو قانع کرد، جونگکوک هم تمام این مدت با اخم بهشون نگاه میکرد از اینکه اون مرد به تهیونگ اونقدر نزدیک بود عصبی شده بود ولی سعی کرد چیزی نگه 
بعد از دقایقی رزی در حالیکه نفس نفس میزد به سمتشون اومد ولی با دیدن وضعیت جونگکوک نزدیکش شد و روی زمین روبروی تهیونگ نشست و با نگرانی بهش خیره شد
-تهیونگی چیشده چه اتفاقی برات افتاده 
و با اخم به مرد اخمو و به نظر بداخلاق نگاهی کرد 
تهیونگ دستی رو موهای رزی کشید
-هیچی نشده عزیزم. تو ماشین برات میگم زود باش بلند شو تا بریم 
رزی در حالیکه اشک تو چشماش جمع شده بود از جاش بلند شد و بعد از خداحافظی با نگهبان جونگکوک ویلچر تهیونگ رو به حرکت در اورد و رزی هم پشت سرشون راه افتاد جونگکوک در ماشینو باز کرد و بعد ازاینکه تهیونگ رو سوار ماشین کرد و ویلچرش رو توی صندوق عقب گذاشت به دختر که همونجور بهش نگاه میکرد گفت

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now