تهیونگ دستشو پس کشید
-چیکار میکنی
جونگکوک لبخندی زد
-دست یه فرشته رو بوسیدم
تهیونگ اخمی کرد
-فراتر از حدت نرو. فکر نکن چون اومدم خبریه. فقط از روی غریزه ی انسان دوستیم اومدم
جونگکوک تکخندی زد
-همینم خوبه. بیاین بشینین
تهیونگ نگاهی به جیمین کرد
-ما میریم
جیمین دست تهیونگ رو گرفت و به سمت مبلا هدایتش کرد
-با عجله اومدیم. یکم بشینیم نفسمون بالا بیاد
تهیونگ اجبارا نشست
جونگکوک با خوشحالی روبروی تهیونگ نشست
-تهیونگ باور کن من...
تهیونگ وسط حرفش پرید
-نیومدم دلیلای مسخرتو بشنوم
یونگی و جیمین ناامید به هم نگاهی انداختن
و جیمین سعی کرد سر صحبت رو باز کنه
-راستی قراره تهیونگ رو ببرم سونوگرافی تا از سلامت بچه مطمئن بشیم
تهیونگ به جیمین چشم غره ای رفت و جونگکوک با ذوق گفت
-واقعا؟ منم میام
تهیونگ از عصبانیت به پای جیمین زد
-لازم نیست تو بیای چرا خودتو نخود هر اشی میکنی
جونگکوک اخم غلیظی کرد
-محض اطلاعت اون بچه ی منم هست. میخوام بیام
تهیونگ خواست چیزی بگه که جونگکوک ادامه داد
-ما ازدواج کردیم و همسر قانونی هم هستیم پس هم تو هم بچه ی تو شکمت مال منین
یونگی که کنار جونگکوک نشسته بود ضربه ای به پاش زد تا زیاده روی نکنه
-خب کی گشنشه
جیمین به یونگی نگاه کرد و پیرو حرفش برای عوض کردن بحث گفت
-من که دارم از گشنگی میمیرم از صبح هیچی نخوردم عوضش کلی استرسم کشیدم
یونگی لبخندی مهربون به جیمین زد
-پس من غذا سفارش میدم
جیمین سری تکون داد و متوجه نگاهای خیره ی جونگکوک به تهیونگ شد
تهیونگ سرش رو پایین انداخته بود
-برای من سفارش نده
جونگکوک با عصبانیت از جاش بلند شد
-هر چقدر هم که از من عصبانی و دلخور باشی نباید این عصبانیتت رو سر بچه خالی کنی اون در حال رشده نیاز به تغذیه داره
تهیونگ روش رو از جونگکوک برگردوند و شروع به بازی با انگشتاش کرد
بعد از نیم ساعت غذاها رو اوردن و همه دور میز جمع شدن
جونگکوک با دیدن غذای دست نخورده ی تهیونگ تکه ای پیتزا به سمت دهنش برد
-بخور
تهیونگ با تعجب نگاهش کرد و دستش رو پس زد
-دست از سرم بردار
جونگکوک پوزخندی زد
-به این راحتیا نیست من...
حرفش رو خورد
-من نسبت به شما احساس مسئولیت میکنم. راستی کی میریم سونوگرافی
تهیونگ چشماشو چرخوند
جیمین رو به جونگکوک کرد
-بعد از خوردن غذا
جونگکوک سری تکون داد و لبخند مشهودی زد
از خونه خارج شدن
جیمین سوار ماشین یونگی شد تهیونگ هم خواست سوار ماشین یونگی بشه که دستش توسط جونگکوک کشیده شد
-چیکار میکنی ولم کن
جونگکوک اخمی کرد
-کجا میری بیا تو ماشین من
تهیونگ خواست حرفی بزنه که یونگی سرشو از پنجره در اورد
-هر دوتون سوار ماشین من بشین اینقدر جر و بحث نکنین
جونگکوک بی حرف در رو واسه ی تهیونگ باز کرد و تهیونگ اجبارا نشست جونگکوک هم کنارش نشست که تهیونگ ازش فاصله گرفت و خودشو تا حد امکان به در چسبوند
جونگکوک پوزخندی زد و یونگی ماشین رو به حرکت در اورد
بعد از نیم ساعت به مطب دکتر رسیدن و از ماشین پیاده شدن
تهیونگ با استرس به مطب نگاهی انداخت و جیمین برای دادن دلگرمی بهش دستشو توی دستش گرفت
وارد مطب شدن و جیمین که از قبل نوبت گرفته بود به سمت منشی رفت و باهاش، حرف زد
منشی سری تکون داد
-کیم تهیونگ میتونه بره تو فقط با یه همراه
تهیونگ به جیمین نگاهی انداخت که باهاش بیاد
جیمین مردد بهش نگاه کرد
جونگکوک با اخم غلیظی دستشو گرفت و به سمت اتاق دکتر برد
-ولم کن میخوام با جیمین برم
جونگکوک زمزمه کرد
-من پدر بچم باید منم باشم
تهیونگ دستشو از دست جونگکوک بیرون کشید و هوفی کرد
وارد اتاق شدن و دکتر که مردی جوان بود با خوشرویی از جاش بلند شد و باهاشون سلام و احوالپرسی کرد
خب اقای کیم لطفا روی تخت دراز بکشین
تهیونگ با استرس به سمت تخت رفت و روی تخت دراز کشید
دکتر لباس تهیونگ رو بالا زد که جونگکوک با عصبانیت به سمتش رفت
-چیکار میکنی
دکتر لبخندی زد
جونگکوک دستاشو روی سینش گره زد و با اخم غلیظی نگاه کرد
دکتر دستگاه رو روی شکم تهیونگ گذاشت و به صفحه مانیتور خیره شد
-بفرمایین اینم بچتون میبیندش
تهیونگ و جونگکوک به مانیتور خیره شدن
قلب تهیونگ لرزید و جونگکوک هم اخم ناخوداگاه از روی صورتش پاک شده بود و جاش رو به لبخندی داده بود
دکتر ادامه داد
-ببینین اندازه ی یه نخوده خیلی کوچیکه
تهیونگ ناخوداگاه به سمت جونگکوک برگشت و لبخندی زد جونگکوک دست تهیونگ رو با هیجان گرفت
-خیلی خوشگله
تهیونگ با تعجب نگاهش کرد
-چجوری فهمیدی خوشگله اون هنوز یه ذرس
جونگکوک با ذوق گفت
-معلومه خوشگله
دکتر بهشون لبخندی زد
-میخواین این عکس رو براتون پرینت بگیرم
-حتما
تهیونگ هم دوباره به مانیتور خیره شد و انگار تمام حسای خوب دنیا وجودش رو گرفته بود لبخندی زد و تو دلش گفت
-من چجوری میخواستم تو رو از بین ببرم
دکتر دستمالی به تهیونگ داد تا روی شکمشو پاک کنه ولی جونگ دستمال رو از تهیونگ گرفت و با احتیاط روی شکمش کشید
دکتر به سمت میزش رفت و جونگکوک به تهیونگ کمک کرد تا از روی تخت بلند بشه و زمزمه کرد
-ممنونم که این حس و تجربه ی خوب رو بهم دادی
تهیونگ سرش رو به زیر انداخت و کفشاشو پاش کرد
به سمت دکتر رفتن دکتر عکس نخود رو بهشون داد و جونگکوک اون رو با هیجان گرفت
-باید یه قاب واسش بگیرم
تهیونگ دلش برای این همه ذوق و هیجان جونگکوک لرزید
دکتر بهشون لبخندی مهربون زد
-برای چکاپ بعدی از منشیم وقت بگیرین
جونگکوک سری تکون داد و بعد از خداحافظی از دکتر از اتاق خارج شدن...
از اتاق خارج شدن
جیمین به سمتشون رفت
-چیشد؟
جونگکوک با هیجان لبخندی زد
-حالش کاملا خوب بود خیلیم خوشگل بود
هر سه با حرف جونگکوک زیر خنده زدن
یونگی به شونه جونگکوک کوبید
-اخه بچه ی یه ماه و نیمه چیش دیده میشه
جونگکوک اخمی کرد
-خیلیم دیده میشد
تهیونگ لبخند خجالتی زد
جونگکوک به سمت منشی رفت و برای چکاپ بعدی وقت گرفت
از مطب خارج شدن و سوار ماشین شدن
جونگکوک گوشیش رو از جیبش در اورد و از عکس سونوگرافی عکس گرفت
تهیونگ با تعجب بهش نگاه کرد
-داری چیکار میکنی
جونگکوک عکس رو بکگراندش گذاشت
-میبینی که عکس بچمونو گذاشتم بکگراندم تا همیشه جلوی چشمم باشه و حالم خوب باشه
تهیونگ تکخندی زد و متعجب بهش خیره شد
جونگکوک رو به یونگی کرد
-باید بریم پاساژ میخوام گوشی و سیمکارت واسه تهیونگ بگیرم
تهیونگ نگاهی بهش انداخت
-نیازی نیست گوشی خودمو بهم بده
جونگکوک اخمی کرد
-نمیخوام هیچ چیزی از اون خانواده برات بمونه
تهیونگ هوفی کشید و از پنجره به بیرون خیره شد
به پاساژ رسیدن و هر چهار نفر از ماشین خارج شدن و وارد پاساژ شدن
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت
تهیونگ سعی کرد دستشو بیرون بکشه ولی جونگکوک دستشو محکم گرفت
و به مغازه ها نگاه مینداخت
تهیونگ از بیخیالی جونگکوک لگدی به پاش زد
جونگکوک خنده ای کرد و وارد مغازه ی موردنظر شد
بعد از سلام و احوالپرسی با فروشنده که به نظر اشنای جونگکوک بود جونگکوک با گفتن مدل گوشی و اوردن از تهیونگ رنگی که میخواست رو گفت برداره
تهیونگ اجبارا رنگ صورتی کمرنگش رو برداشت و بعد از گرفتن یه سیمکارت، سیمکارت رو داخل گوشی انداخت و به تهیونگ داد و بعد از حساب کردن از مغازه خارج شدن
جونگکوک به یونگی و جیمین که همینطور توی پاساژ چرخ میزدن اشاره ای کرد تا برن
از پاساژ خارج شدن و سوار ماشین شدن و یونگی به سمت خونه ی جونگکوک حرکت کرد
با رسیدن به خونه با اصرار تهیونگ و جونگکوک یونگی و جیمین هم به خونه رفتن
تهیونگ داخل اتاق رفت و لباساشو با یه پیرهن و شلوار گشاد قهوه ای عوض کرد و از اتاق خارج شد جیمین با دیدنش لبخندی زد
-حالا شدی خود خرس عسلی
جونگکوک سوالی به جیمین نگاه کرد
-خرس عسلی؟
جیمین سری تکون داد و غمگین گفت و یاد مادرش که مرده بود افتاد
-مامانم همیشه به تهیونگ میگفت خرس عسلی چون به نظرش تهیونگ شبیه خرسای کوچولوئه
تهیونگ لبخندی غمگین زد
جونگکوک خنده ای کرد
-این لقب بهت میاد خرس عسلی
تهیونگ با این حرف جونگکوک بهش اخم کیوتی کرد
جیمین رو به تهیونگ کرد
-راستی تهیونگ یادته امیلی در پاریس رو میدیدیم فصل دومش اومده من ریختم تو فلش بیا ببینیم
تهیونگ هینی کشید
-واقعااا؟؟؟
جیمین تند تند سری تکون داد و به سمت تلویزیون رفت و بعد از قرار دادن فلش سریال امیلی رو پلی کرد
جونگکوک چشماشو چرخوند
-منم فصل اولشو دیدم
یونگی سرشو روی بالای مبل گذاشت
-من که حوصله ندارم میخوابم
جیمین با مشت به سینش کوبید
-بی ذوق
یونگی تکخندی زد و چشماشو بست
و با شروع سریال شروع به دیدن کردن
جیمین رو به جونگکوک و تهیونگ کرد
-شما طرفدار کدومشونین؟ حق رو به کی میدین
تهیونگ بالش رو روی پاش گذاشت
-من که میگم کمیل این وسط گناه داره حق رو بهش میدم
جیمین بهش نگاه کرد
-من که عاشق امیلیم هر کاریم بکنه بنظرم درسته تهیونگ دست از کمالگرایی بردار
و بعد رو به جونگکوک کرد
-نظر تو چیه؟
جونگکوک دستی توی موهاش کشید
-من طرفدار گبریل هستم. چون عاشق شده عشق که خبر نمیکنه
و نامحسوس نگاهی به تهیونگ انداخت
تهیونگ که حس کرد یه جفت چشم نگاهش میکنه سعی کرد توجهی نکنه
جیمین برای عوض کردن به جونگکوک نگاهی کرد
-چیزی تو خونه داری بخوریم موقع دیدن سریال
جونگکوک رو به جیمین کرد
-برو از کابینت کنار یخچال خوراکی بیار
جیمین از جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت
تهیونگ معذب از نگاهای جونگکوک از جاش بلند شد که جونگکوک رو بهش کرد
-کجا؟
تهیونگ پاشو به زمین کوبید
-دستشویی. باید برای دستشویی رفتنم ازت اجازه بگیرم
جونگکوک لبخند دندون نمایی زد
-نه تو این مورد لازم نیست راحت باش
تهیونگ عصبی به جونگکوک نگاهی کرد و به سمت دستشویی رفت...
بعد از رفتن یونگی و جیمین، جونگکوک خودش رو روی مبل انداخت
تهیونگ به سمت اشپزخونه رفت جونگکوک سرش رو روی مبل تکیه داد
تهیونگ با سری پایین به سمت جونگکوک رفت و روی مبل نشست
جونگکوک نگاهی بهش انداخت
-چیزی شده؟
تهیونگ سری به معنای نه تکون داد
جونگکوک صاف سر جاش نشست
-چیزی میخوای؟
تهیونگ با تردید گفت
-پاستیل میخوام ولی توی اشپزخونه نبود
جونگکوک سراسیمه از جاش بلند شد
-الان میرم برات میگیرم. چیز دیگه ای هم میخوای؟
تهیونگ نه ای گفت
جونگکوک رو به تهیونگ کرد
-اصلا اماده شو با هم میریم بعدشم میریم رستوران
تهیونگ خواست مخالفت کند ولی قار و قور شکمش مانع شد
-باشه
و به سمت اتاق رفت تا حاضر بشه
لباسشو در اورد و میخواست لباس دیگه ای بپوشه که همون موقع در باز شد و جونگکوک وارد شد تهیونگ لباسش رو سریع جلوی بدنش گرفت و صورتش سرخ شد
-چرا بدون در زدن میای؟ میدونی من در اماده میشم
جونگکوک تکخندی زد
-بس کن. انگار تا حالا ندیدمش
تهیونگ اخمی کرد
-برو بیرون
جونگکوک بیخیال به سمت کمد لباسا رفت
تهیونگ به سمتش رفت
-هی با توام
جونگکوک همون موقع لباس رو از تنش در اورد و عضلات و سیکس پکش و تن پر از تتوش معلوم شد
تهیونگ هول شده لباسش از دستش افتاد و حالا هر دو با بالا تنه ی لخت رو به روی هم ایستاده بودن تهیونگ با دیدن بدن ورزیده جونگکوک اب دهنش رو قورت داد
جونگکوک هم محو تن زیبا و سفید و کمی تپل شده ی تهیونگ شد
تهیونگ زودتر به خودش اومد و سریع به سمت تخت رفت و لباسی که روی تخت گذاشته بود رو پوشید
جونگکوک پشتش رو به تهیونگ کرد و دنبال لباسی مناسب میگشت
تهیونگ خجالت زده سرش رو به پایین انداخت و بعد از پوشیدن کت قهوه ایش از اتاق خارج شد
جونگکوک هم بعد از پوشیدن پیرهنی جذب مشکی و شلوار مشکی از اتاق خارج شد
تهیونگ نگاهی بهش انداخت. نمیتونست منکر جذابیت همسر و پدر بچش بشه پس برای دور کردن افکار متفرقه به سمت در رفت و جونگکوک هم پشت سرش اومد و از خونه خارج شدن
بعد از خریدن پاستیل، تهیونگ مشغول خوردن شد و جونگکوک به سمت رستوران برد
وارد رستوران شدن و تهیونگ با تعجب به دور و برش خیره شد
-چرا اینجا هیچکی نیست
جونگکوک لبخندی زد و دستشو برد بالا همون موقع نوازنده ها شروع به نواختن کردن و گارسونا هر کدوم با گل رز قرمزی تو دستشون به صف شدن و تهیونگ با دهن باز بهشون نگاه میکرد
جونگکوک پشت تهیونگ رو گرفت و به جلو هدایتش کرد گارسونا دست دراز کردن و گلها رو به تهیونگ دادن تهیونگ با تعجب ازشون گرفت
جونگکوک، تهیونگ رو به سمت میزی که روش با گل و شمع تزئین شده بود هدایت کرد و صندلی رو برای تهیونگ کشید تا بشینه
تهیونگ با تعجب بهش خیره شد و نشست
جونگکوک رو به روش نشست و دستی برای گارسون تکون داد و گارسون میز متحرک رو که توش انواع غذاها برد اورد
-خوشحالیم که رستوران ما رو انتخاب کردیم جناب جئون
و غذاها رو روی میز چید و رفت
جونگکوک به قیافه متعجب تهیونگ نگاه کرد
-شروع کن
تهیونگ دستشو روی میز گذاشت
-این کارا برای چیه؟
جونگکوک ظرف غذا رو جلوش گذاشت
-برای شام خوردن اومدیم دلیل خاصی نداره
تهیونگ ابرویی بالا انداخت
-نیازی به این همه تدارکات نبود!
جونگکوک کتش رو در اورپ و پشت صندلی اویزون کرد
-میخواستم یه مهمونی کوچیک سه نفره داشته باشیم
تهیونگ دستی به موهای فرش کشید
-خ... خب ولش کن مهم نیست چون گشنمه
جونگکوک تکخندی زد
-نوش جان
هر دو شروع به خوردن کردن
بعد از اتمام غذا موسیقی ملایمی نواخته شد و جونگکوک از جاش بلند شد و جلوی تهیونگ خم شد و دستشو جلوش دراز کرد
-افتخار یه دور رقص رو میدی
تهیونگ لبشو گاز گرفت
-بشین این چه کاریه
جونگکوک اخمی کرد
-یعنی میخوای درخواستمو رد کنی؟
تهیونگ با لکنت گفت
-اگه رد کنم چی میشه
جونگکوک سرش رو بالا اورد
-تا ابد همینجوری میمونم تا قبول کنی
تهیونگ هوفی کشید و اجبارا از جاش بلند شد و دست جونگکوک رو گرفت
-من بلد نیستم برقصم
جونگ دستاشو روی کمر تهیونگ گذاشت
-دستتو بذار رو شونه هام و خودتو با من و ریتم اهنگ تکون بده
تهیونگ معذب و با استرس همون کارا رو انجام داد و هر دو شروع به رقصیدن کردن...
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...