Season 2, part 5

1.7K 206 17
                                    

جکسون با دیدن جیمین و تهیونگ لبخندی زد و سری براشون تکون داد و به سمتشون حرکت کرد
جونگکوک مشکوکانه بهش خیره شد
-شما این اقا رو از کجا میشناسین؟
جیمین کمی از مشروبش خورد
-استادمونه
جونگکوک ابروش بالا پرید
و همون موقع جکسون بهشون رسید
-آه خدای من بازم باید بگم چه تصادفی
تهیونگ لبخند زورکی زد و جکسون با جیمین دست داد و بعد از اون دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد تهیونگ با تردید دستشو جلو برد ولی دستی زودتر از اون دست جکسون رو گرفت و تهیونگ با تعجب به جونگکوک که مصنوعی خندید و اخمی داشت نگاه کرد
جکسون ابرویی بالا انداخت
-خوشبختم ولی شما؟
تهیونگ پیشدستی کرد
-همسرم جئون جونگکوک
جکسون لبخند دندون نمایی زد
-اوه اوازه تون به گوشم خورده نمیدونستم همسر تهیونگ هستین
جونگکوک خواست چیزی به جکسون بابت خودمونی خطاب کردن تهیونگ بگه که یونگی برای کنترل جونگکوک دستش رو به سمت جکسون برد
-سلام مین یونگی هستم
جکسون لبخندی زد
-خوشبختم
جکسون لبخندی به همگی زد
-از مهمونی لذت ببرین مزاحمتون نمیشم
جیمین تشکر کرد
جونگکوک بعد از رفتن جکسون دست تهیونگرو تو دستش گرفت و زیر لب زمزمه کرد
-چقدر صمیمی بود باهات خیر باشه؟
تهیونگ که فشار دست جونگکوک روی دستش هر لحظه بیشتر میشد اروم گفت
-اونجوری که فکر میکنی نیست
جونگکوک به مردی سر تکون داد و دستشو ول کرد
-تو خونه میفهمیم متاسفانه الان نمیتونم
و به سمت همون مرد مسن رفت...
یونگی هم دنبال جونگکوک رفت
تهیونگ بعد از رفتن جونگکوک اخم کرد و رو به جیمین کرد
-بالاخره این استاد عزیزت دردسر شد
جیمین چهرشو سوالی کرد
-چیشده؟
تهیونگ اهی کشید
-عصبی شد سر اینکه اون صمیمی رفتار کرده
جیمین متعجب گفت
-چه ربطی داره دلیلی نداره برای عصبانیت
تهیونگ به جونگکوک که مشغول حرف زدن با مرد بود خیره شد
-تو که میشناسیش چقدر حساسه
جیمین سری تکون داد و دستشو برای همدردی روی دست تهیونگ گذاشت
توی کل مهمونی جونگکوک مشغول حرف زدن با چند نفر بود و تهیونگ در سکوت فقط بهش نگاه میکرد
جکسون طرف جیمین و تهیونگ اومد
-حوصلتون سر رفت؟
جیمین سریع تایید کرد و تهیونگ هیچی نگفت
همون موقع جونگکوک به سمتشون اومد
-بریم عزیزم دیگه اوما دست تنهاست دخترمونم حتما دلتنگمون شده
جونگکوک روی کلمه دخترمون تاکید کرد و جکسون لبخندی زد
-راحت باشین
و به سمت دیگه ای رفت
جونگکوک بدون توجه به جیمین و یونگی دست تهیونگ رو گرفت و از حیاط عمارت خارج شدن
تهیونگ دستشو از دست جونگکوک بیرون کشید
-دستم درد گرفت جونگکوک چت شده
جونگکوک به سمت ماشین رفت
-پدر این مردک رقیبمونه
تهیونگ چشماشو گرد شد
-چی؟ خب چه ربطی به من داره؟ چرا با من اینجوری رفتار میکنی
جونگکوک توی ماشین نشست و اشاره کرد که ته سریع تو ماشین بشینه
-اصلا ممکنه همه اینا یه نقشه باشه بعدشم چرا اینقدر با تو صمیمی رفتار میکرد خبریه؟
تهیونگ چشماش تا اخرین حد گشاد شد
-جونگکوک این حرفتو نادیده میگیرم و میذارم به حساب فشار کارت. تو واقعا حق نداری به من تهمت خیانت بزنی
جونگکوک عصبی ماشین رو روشن کرد و تهیونگ روشو به سمت پنجره کرد
بعد از حدود نیم ساعت به خونه رسیدن و جونگکوک ماشین رو پارک کرد
تهیونگ سریعتر از ماشین پیاده شد و به سمت خونه رفت و برای اینکه سوفی با صدای زنگ بیدار نشه در رو با کلید باز کرد
جونگکوک هم پشت سرش اومد
تهیونگ با دیدن اوما و سوفی که تو بغلش بود لبخندی زد و به سمتشون رفت
-نخوابید؟
اوما لبخندی زد و به هر دوشون سلام کرد
-انگار بدون شما خوابش نمیبره
تهیونگ سری تکون داد و سوفی رو از اوما گرفت و به سمت اتاق سوفی رفت
جونگکوک رو به روی اوما ایستاد
-اوما امشب رو اینجا بمون دیر وقته میتونی توی اتاق مهمان بخوابی
اوما تشکری کرد و بعد از شب بخیر به سمت اتاق مهمان رفت
جونگکوک با اخم وارد اتاق سوفی شد که دید تهیونگ مشغول خوابوندن سوفیه و با اومدن جونگکوک روشو اونور کرد
به سمت تهیونگ رفت و بوسه ای روی لپ سوفی که تو حالت خواب و بیداری توی بغل تهیونگ بود زد
تهیونگ سوفی رو روی تختش گذاشت و پتو رو روش کشید
جونگکوک که انگار از موضعش پایین نیومده بود دست تهیونگ رو گرفت
-بهم حق بده واقعا نمیتونم فکر کنم
تهیونگ دستشو از تو دست جونگکوک کشید
-با من حرف نزن. امشب هم نمیخوام پیشت بخوابم. پیش سوفی میخوابم
جونگکوک اخم غلیظی کرد
-حق نداری جایی غیر از بغلم بخوابی
تهیونگ جونگکوک رو کنار زد
-برو بیرون حوصلتو ندارم
جونگکوک خواست چیزی بگه که تهیونگ هلش داد
-برو امشب حوصله ندارم فردا حرف میزنیم
و جونگکوک رو از اتاق بیرون کرد و در رو قفل کرد
جونگکوک هم برای اینکه سوفی بیدار نشه تسلیم شد و به سمت اتاقشون رفت ولی ذهن مشغولش اجازه خواب رو بهش نداد...

سلام دوستای خوبم من برگشتم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتتون حمایت کنین تا برای اپش انرژی بگیرم بوس بهتون

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now