با وارد شدن جیمین به اتاق با خستگی ناشی از حال بدش نگاهش کرد
-تو کی اومدی
جیمین نزدیکتر رفت
-جونگکوک زنگ زد گفت خالت خوب نیست بیام مراقبت باشم چون خودشم میخواد بره شرکت سختته با سوفی
تهیونگ هوفی کشید
-من خوبم زیادی بزرگش کرده
جیمین کنارش نشست و به سوفی که به خواب رفته بود نگاه کرد و دستی روی لپش کشید
-حالت چطوره؟ چیشدی؟
تهیونگ با بیحالی جواب داد
-هیچی چیز مهمی نیست فقط بالا اوردم و سرگیجه داشتم
جیمین نگاهش کرد
-چی خوردی مگه؟
تهیونگ گوشه چشمشو خاروند
-چیز خاصی که بخواد مسمومم کنه نخوردم
جیمین به فکر فرو رفت و به سر تا پای تهیونگ نگاه کرد
-تهیونگ نکنه تو؟
تهیونگ سوالی نگاهش کرد
-نکنه چی؟
جیمین نگاهی به شکمش انداخت
-نکنه تو بارداری؟
تهیونگ چشماش گشاد شد و هینی کشید
-چرت نگو جیمین من بعد از اون اتفاق دیگه نمیتونم باردار بشم
جیمین لبخندی زد
-خب معجزه شده حتما
تهیونگ با کوسن روی تخت به سرش جیمین زد
همون موقع جونگکوک وارد اتاق شد
-چخبره؟
جیمین خواست چیزی بگه که تهیونگ زودتر پیشدستی کرد
-هیچی جیمین مسخره بازی در میاره مثل همیشه و سعی داره رو مخم بره
تهیونگ اخمی کرد
-جیمین، همسر منو اذیت نکن
و به سمت کمد رفت و کت و شلوار طوسی رنگشو در اورد تا توی اتاق سوفی عوض کنه
-جیمین حواست به دوتاشون باشه غذا هم درست کن تهیونگ نمیتونه
جیمین سرشو خم کرد و دستشو روی سینش گذاشت
-چشم قربان امر دیگه ای ندارین؟
تهیونگ به اداهای جیمین خندید و جونگکوک چشماشو چرخوند
-بیبی من دارم میرم چیزی میخوای بخرم؟
جیمین از دهنش در رفت
-اره بیبی چک
تهیونگ اخم غلیظی کرد و به جونگکوک که شوکه و با چشای گشاد شده نگاهشون میکرد نگاه کرد
تهیونگ پس گردنی به جیمین زد
-چرت میگه
جونگکوک گفت
-ممکنه باردار باشی
تهیونگ اخم کرد
-دکتر گفت درصدش خیلی خیلی پایینه و تقریبا غیر ممکنه
جونگکوک دستی به موهاش کشید
-باید امتحان کرد. الان میزم بیبی چک میخرم
تهیونگ میخواست چیزی بگه که جونگکوک به سرعت از اتاق خارج شد
تهیونگ با عصبلنیت به جیمین نگاه کرد
-تو چته چرا چرت و پرت بهش میگی اونم سریع جو گرفتش میگم خبری نیست
جیمین خندید
-حالا اگه باشی چی؟
تهیونگ با جیغ گفت
-نیستممم
بعد از یه ربع جونگکوک با کت و شلواری که تنش کرده بود با سرعت با چند تا بیبی چک وارد اتاق شد
-بگیر تهیونگ برای اطمینان چند تا خریدم
تهیونگ سرشو به بالای تخت یواش زد
-ای خدااا
جونگکوک، تهیونگ رو به زور بلند کرد و بردش سمت دستشویی و بیبی چکا رو بهش داد
تهیونگ تسلیم شد
-باشه باشه ولم کن عجله نداشته باش یکم طول میکشه
جونگکوک خواست وارد دستشویی بشه که تهیونگ هلش داد
-تو کجا برو بیرون وایستا
و درو بست
جونگکوک با استرس روی تخت نشست
بعد از مدتی تهیونگ با قیافه اویزون و شوکه از دستشویی خارج شد
-امکان نداره
جیمین بلند شد
-اوووع دیدی گفتمم
جونگکوک با سرعت سمت جیمین رفت
-چیشد؟ من از این چیزا سر در نمیارم
جیمین خندید
-داری دوباره بابا میشی
جونگکوک شوکه به تهیونگ زل زد
تهیونگ با غرغر گفت
-ولی هنوز سوفی خیلی کوچیکه
جونگکوک تهیونگ رو بغل کرد و چرخوندش
تهیونگ حس حالت تهوع گرفت
-منو بذاررر پایین
جونگکوک تهیونگ رو روی تخت گذاشت
-وای خیلی خوشحالم باورم نمیشع
تهیونگ اخم کرد
-اینا درصد خطاشون بالاست
جیمین کنارش نشست
-ولی چند تا امتحان کردی
تهیونگ نمیخواست قبول کنه که دوباره بارداره بعد از اون بارداری سختی که پشت سر گذاشتع بود
-لطفا برین بیرون
جونگکوک خواست چیزی بگه که جیمین اون رو به سمت در برد و از اتاق خارج شدن و درو بست
-نیاز به تنهایی و فکر کردن داره شوک شده نیاز داره با این مسئله کنار بیاد
جونگکوک هوفی کشید
جیمین رو بهش گفت
-بهتره بری سرکار اینجا موندنت فایده ای نداره
جونگکوک خواست مخالفت کنه
-من حواسم بهش هست فعلا تو رو نبینه بهتره وگرنه یه پس گردنی میخوری
و شروع به خنده کرد
جونگکوک اخمی کرد و به سمت در خروجی رفت و با فکری مشغول سوار ماشینش شد...ادامه دارد...
سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتتون حمایت کنین
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...